السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)
السلام علیک یازینب کبری (س)
امروز در حسینیه ثارالله اهواز و مراسم شهیدان هلیسائی و کجباف ، هر چه خواستم به خودم بقبولانم که این سخنران خانم هست نتوانستم . آخر کلام مردانه و استحکام خاصی داشت و باورش سخت بود که بگویم او زن است ...
" برای مبادله اجساد شهدایمان هیچکس حق ندارد یک دلار به این خونخواران داعش و النصره بپردازد ! هیچکس حق ندارد یک زندانی از این جانیان خبیث را آزاد کند ! هیچکس حق ندارد برای آوردن بدن مطهر شهدایمان عملیاتی را هر چند محدود انجام بدهد ! اگر ضرورت به انجام عملیاتی بود برای اسلام و برای شکست تکفیری ها بود عملیات کنید وگرنه به هیچ وجه راضی نیستیم تا برای آوردن اجساد عزیزانمان عملیاتی صورت پذیرد و احیانا عزیزان دیگری بشهادت برسند .
ما شهیدان مان را تقدیم خدا کردیم و نیاز به جنازه های خاکی شان نداریم ! مگر ام وهب در کربلا وقتی سر بریده ی فرزند شهیدش را به میدان پرتاب نکرد و مگر نگفت من سری که در راه خدا دادم بازپس نمی گیرم ؟ ما نیز همسر و فرزندمان را تقدیم خدا کردیم و خدا او را قبول بفرماید انشالله دیگر چه نیازی به اجساد مطهرشان است ؟ "
این سخنان شیرزنی است که همسر خود مجاهد فی سبیل الله سردار حاج هادی کجباف را در خاک کشوری غریب تقدیم خدا کرده و جنازه ی همسر و پدر فرزندانش هم بدست دشمن بغنیمت گرفته شده است ؟
در او نشانی از شکست و اشک نیافتیم !؟ ولله باور کردنی نیست که با دلی شکسته بتوان اینگونه سخن به زبان راند ...
حقیر شخصا تکان خوردم و باورم نمی شد که زنی داغدار که فقط چند روز از شهادت همسر قهرمانش گذشته و عکس بدن مطهرش را برایش آورده اند در حالی که تیرخلاص خورده است اینگونه سخن بگوید .
بیاد خطبه ی بی بی زینب کبری(س) در مجلس یزید افتادم . یزید منتظر بود تا التماس و زاری از اسرا و بانوی اسلام بشنود زیرا می دانست در صحنه ی جانسوز عاشورا چه فجایعی ببار آورده است و یقین داشت که هیچ اثری از مقاومت از بازماندگان نخواهد دید . اما زینب که خون امیرالمومنین (ع) در رگ هایش جاریست چنان خطبه ای خواند که بساط یزید و یزیدیان را برای همیشه ی تاریخ برچید .
امروز بانوی شیرزن ایرانی چنان با خصم خونخوار سخن گفت که لرزه بر اندام همه ی ظالمان عالم و اذنابشان انداخت .
خدایا خودت می دانی که درون دل و جان این زن آتش فشانی است از درد و غصه و غم ولی چون عزیز و تکیه گاه و همسرش را در راه تو تقدیم نموده است در مقابل دشمنانت سر فرود نمی آورد و با کلام ناب انقلابی اش دشمن را به تمسخر کشاند و حقارت و کوچکی او را به رخ کشید . قطعا این بانوی مکرم فرزندان برومندش را نیز همانند همسر جاودان و قهرمانش تربیتی حسینی و زینبی کرده است که مایه آبروی دین خدا و برکت زمین و زمینیان خواهند بود .
درود خدا و ملائکه الله بر شهید همیشه جاوید اسلام سردار شهید حاج هادی کجباف که با خون پاک و مطهرش گل نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمود و جانانه از حریم مطهر بی بی زینب کبری (س) محافظت نمود . روح مطهرش شاد
خبر رسید که جان داد هادی کج باف
تنش به خاک ولی روح او به طواف
مگر به حرمت این خون ز جای برخیزم
که بر شهید هلیساوی اشک میریزم
حسین بال گشوده ست هر دو ایشان را
به دامنش بنوازد سر شهیدان را
تمام مقصد ما مکتب است بسم الله
بهشتمان حرم زینب است بسم الله
شهید دیگری از کوی عشق می اید
مدافع حرمش از دمشق می اید...
دادستان محترم گرگان در خصوص تهدید
انصارحزب الله در ماجرای سفر علامه سیدحسن خمینی گفت : که نباید چنین
مسایل و بیانیه هایی منتشر شود و با جدیت پیگیر عوامل و مسببان انتشار این
بیانیه هستیم که گفته شده جعلی است.
وی افزود پیگیری خواهیم کرد که چطور
این بیانیه به دست افراد و سایت هایی افتاده که آن را برای نخستین بار
انعکاس دادند و در عین حال دامن زدن به این مسایل ، عوامل اصلی این
اقدامات را به اهدافشان نزدیک می کند و اگر بیانیه جعلی باشد، بهتر است به
آن پرداخته و دامن زده نشود و در اجرای برنامه ها و وظایف خود از قانون
عدول نخواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد هیچ کس خلاف قانون عمل کند...
... حقیقتا خط و نشان کشیدن در کشوری که دارای قانون و نظم و انظباط است جای تامل دارد . واقعا اینگونه می توان کشور را اداره کرد ؟ اگر بنا باشد هر کس خودسرانه اقدام به صدور بیانیه تهدید آمیز برعلیه مقامات رسمی کشور و بالاخص شخصیت محبوب و دارای جایگاه ویژه و منتسب به بیت امام عزیز بنماید و هیچکس هم موضعی نگیرد و برخوردی از سوی مقامات قضائی صورت نپذیرد کشور به سوی آشوب و بی نظمی کشیده خواهد شد و وجهه ایران بزرگ را در دنیا خدشه دار می کند .
ایکاش با ماجرای جسارت به دکترعلی مطهری این نماینده شجاع مردم تهران در شیراز با جدیت و سرعت بیشتری برخورد می شد تا دیگر کسی بخود جرات ندهد حتی به این مغالط فکر کند .
جدا جا دارد از قوه ی محترم قضائیه و دادستان محترم گرگان صمیمانه تقدیر و تشکر نمائیم .
هوالعزیز
همانند کسی هستم که آتش گرفته !
بایستم می سوزم
تا میدوم بیشتر می سوزم !
هنوز کفن جانباز مدافع حرم مولای شهیدان حاج حبیب جنت مکان
خشک نشده بود
که خبر شهادت سردار سپاه اسلام حاج هادی کجباف
و سردار شهید جانباز حاج روزبه هلیسائی را از معرکه ی سوریه آوردند
دارم دیوانه می شوم
خدایا این ها سرمایه های هشت سال دفاع مقدس مایند
و متاسفانه یکی یکی چون گل پرپر می شوند
من ماندم تنهای تنها
من ماندم تنها میان سیل غمها ...
در فراقشان چه می توان گفت که امام شهیدان فرمود :
بدانید که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست
بقول حاج صادق :
در باغ شهادت باز باز است ...
خوشا بسعادتتان
شهد شیرین شهادت گوارای وجود نازنینتان ...
شادی روحشان صلوات
واژه ای برای وصف تو نداریم جز حسرت ایام خوشی که با تو بودن بر ما گذشت .
تو همیشه باعث روحیه ی بچه ها بودی و با آنکه پس از جنگ همه ی ما بوی زمین و دنیا را گرفتیم اما تو هیچ لحظه عوض نشدی . عجیب شبیه ایام خوش جنگ بوی خدا می دادی .
حاجی عزیزم دلمان طاقت دوری ات را ندارد و اصلا دوست نداریم برای نبودن تو بنویسیم .
تو همواره در اخلاق و معرفت و پاکی و تقرب به خدا جزء بهترین ها بودی .
افسوس میخوریم که چرا قدر بودنت را ندانستیم .
تو شبیه ترین انسانهای باقیمانده ی جنگ به شهدا بودی .
تو هنوز پس از سالها از فراق و دوری جنگ و یاران مظلومش بوی شهدا را می دادی .
تا با تو مصافحه میکردیم و ترا در آغوش می فشردیم یاد یاران سفر کرده مان می افتادیم .
لبخند شیرین و نگاه مهربانت در آن چهره زیبا و معصوم هیچگاه از یادمان نمی رود .
زندگیت همیشه سرلوحه ی پاک زیستن و پاک بودن خواهد بود .
نمی دانم چرا مدتی از ذهنمان دور شدی و از تو غافل شدیم و ناگهان با خبر شهادتت به ذهن هامان بازگشتی ...!
روزبه ی عزیزم
من
از شهادتت تعجب نمی کنم که شهادت حق مسلم تو بود و خانواده ی معظمت ، پدر
گرانقدر و مرحومت و مادر پاکدامن و شیرزنت و خواهران و برادرانت همه و همه
شهیدپرور بودند و با آنکه دو فرزند پاک و مطهرشان را در یک عملیات به اسلام
و انقلاب تقدیم کرده بودند اما هیچ وقت لب به شکوه نگشودند و همواره شکر
الهی زمزمه لبهایشان بود و آنگاه هم که تو یکی از چشمانت را تقدیم خدا کردی
باز هم مانع از حضورت در جبهه ها نشدند . باید همه به این خانواده ی مکرم
و باعظمت تعظیم کنیم که خانه ی شما محبط ملائکه الله بوده و هست ...
حاج روزبه ی عزیزم
در
فراغ تو اشک نمی ریزیم ولی غبطه میخوریم که تو باز هم از همه ی یاران پیش
افتادی و سهمت از این زندگی غمگین و دلگیر ، شهادت در راه خدا و میهمانی
امام و شهیدان و هم نشینی با مولای شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود .
خوشا بسعادتت که لختی زودتر از ما امام مظلوم امت و برادران شهیدت رضا و صادق و یاران شهیدمان را زیارت می کنی و در آغوش میگیری ...
نمی شود گفت که تو متعلق به کدام مسجد و
کدام پایگاه و ناحیه ی بسیجی که تو محبوب همه ی مساجد اهواز بودی و متعلق
به همه ی دلهائی ...
سلام ما را به یاران شهیدمان برسان و بگو ما در این دنیا سخت غریبیم و مشتاق دیدار و شفاعتتان در روز واپسینیم ...
سلام
ملت بزرگ ایران را به اماممان برسان و بگو امام عزیز ما هنوز استوار در
راهت گام برمیداریم و پرچم انقلابت را تا ظهور مولامان مهدی (عج) برافراشته
نگاه خواهیم داشت ...
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
خدایا منتقم خون شهیدان مان را برسان ... خدایا صاحب و مولایمان را بفریادمان برسان
العجل العجل یا حجه الله
حکایت مظلومیت یاران خمینی کبیر داستانی
پایان ناپذیر است . آنها نه فقط مظلوم شهر و شهید جبهه بودند بلکه قصه ی
حضورشان در جبهه های جنگ هم قصه ای عجیب و غریب بود و حال شاید بازگو کردنش
هم برای خیلی از جوانان و ملت عزیزمان که آن ایام را از نزدیک لمس نکرده
اند هم قبول و باورش سخت باشد .
آن زمان که امام همیشه مظلوم امت
فرمودند : جنگ در راس امور است هیچگاه آنگونه که باید در راس امور قرار
نگرفت و الا اثری از صدام و اذنابش نمی گذاشتیم اما متاسفانه برخی ادارات
دولتی کارشکنی های در رفتن به جبهه ی بسیجیان میکردند که واقعا دردناک بود .
گاهی بسیجی خسته از جنگ برای استراحت به شهر می آمد در حالیکه اداره ی
متبوعش حقوق و مزایایش را قطع کرده بودند و بایستی می دوید و این و آن را
می دید تا حقوقش را به خانواده بدهد تا حداقل با خیالی نسبتا آ سوده به جنگ
بازگردد و ...
یا بسیجی شیمیائی مان را در آزمایشگاه اداره و درست در
جائی که نفس کشیدن در آنجا برایش زهری کشنده بود ببهانه کمبود پست مشغول
بکار میکردند که هیچ دشمنی با دشمنش چنین نمیکرد ولی این اتفاقها افتاد و
جان و دلمان را سوزاند و برای نظام و انقلام و امام عزیزمان دم فرو بردیم و
عذابها کشیدیم و هیچ نگفتیم و جبهه های عزت و شرف را به عشق مولایمان
خمینی عزیز گرم نگاه داشتیم .
امروز که خبر شهادت بسیجی بی ادعای حرم
حاج حبیب جنت مکان را از شمال شهر الرمادی عراق آوردند در خود شکستم و یاد
این مصیبت هائی که محل کارش بر سرش آوردند و هیچ نکرد و هیچ نگفت و تحمل
کرد افتادم .
حاج حبیب حالا دیگر جنت مکان شده است و به آرزوی دیرینه اش که پیوستن به یاران مظلوم شهیدش بود رسیده است .
او
که از بسیجیان قدیمی مسجد امام سجاد(ع) کوی انقلاب بود تقریبا در تمام جنگ
حضوری فعال و موثر داشت . حبیب عضو گردان همیشه پیروز جعفرطیار اهواز بود و
در اکثر عملیاتهای غرب و جنوب شرکت داشت و چندین نوبت مجروح تیر و ترکش و
مجروح شیمیائی شد اما هنوز بیقرار بود .
هیچگاه حاج حبیب جنت مکان را بدون حواشی خاص شخصیت شوخ طبع و شعرهای فی البداحه اش برای مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نمی یافتیم .
در
جنگ خود منبع روحیه و طنزپردازی بدیع برای تجدید روحیه رزمندگان اسلام بود
. حبیب اگر چه بازنشسته از شرکت دولتی محل کارش شد که هزاران شکوه و گله
از آزارها و اذیت هائی که برسرش آوردند داشت ولی از تکاپو نیافتاد و همواره
روح بلندش در عالم بالا سیر و سیاحت داشت .
امروز حاج مهدی سیفی که خود
از یادگاران دفاع مقدس است خبر داد که حاج حبیب در شمال شهر الرمادی به
محاصره ی داعشیان وحشی افتاده است و احتمال شهادتش هست اما متاسفانه پس از
ساعاتی خبر شهادتش تائید شد و دل هزاران بسیجی همرزمش را شکست .
حقیقتا
از شهادت حبیب هیچکس تعجب نکرد زیرا او همیشه روحی ناآرام داشت و بیقرار
بود او در حقیقت مزد مجاهدتها و ایثارگریهایش را در سن حدود 60 سالگی گرفت
تا در بستر حقارت نمیرد و به جایگاه رفیعی که حقش بود یعنی شهادت در راه
خدا و بدست کثیف ترین و پلیدترین وحشیان بود رسید .
حبیب عزیز ردای زیبای شهادت در راه خدا و دفاع از حرم مولای شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بر وجود نازنینت مبارک باد .
روح عزیزش شاد و همنشین با مولای شهیدان باد ...
پدر شهید مصطفی احمدیروشن در سخنان پیش از خطبههای نماز عبادی سیاسی امروز جمعه تهران اظهارداشت : مردم و دانشجویان از من این سؤال را میپرسند که آیا شما از جمله کسانی بودید که به وزیر امور خارجه نامه نوشتید و تشکر کردید؟ که بنده امروز در جواب میگویم خیر ما چنین نامهای ننوشتیم و برای وزیر امور خارجه نفرستادیم.