وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی
وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی

یکی اختیارات رئیس جمهور را به احمدی‌نژاد تفهیم کنه !!!

یکی از نماینده های تهران اقدام احمدی‌نژاد در نامه نگاری به آیت الله شاهرودی را بسیار بد و نادرست خواند و گفت: جالب است که :
امروز جوانفکر حرفی بد‌تری زده و گفته که احمدی‌نژاد مراقب باشد شورای نگهبان درست عمل کند!!!
  نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه مسئله احمدی‌نژاد با اظهار نظر رسانه‌ای حل نمی‌شود، پیشنهاد کرد مشکل رئیس جمهور و تردیدش نسبت به عملکرد مجلس باید در محضر رهبر انقلاب حل شود و مرجعی باید اختیارات رئیس جمهور را به وی بفهماند !!!



عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس گفته :
در حد رسانه‌ای آنچه باید گفته شود، گفته شده و به نظرم مراجع ذی ربط باید اقداماتی کنند و این موضوع به نتیجه برسد.

نادران این گونه اظهارات را ناشی از فهم نادرست رئیس جمهور از اختیارات قانونی خود دانست و گفت: مرجعی باید آنچه درباره قانون اساسی و اختیارات رئیس جمهور تبیین شده است به ایشان بفهماند.
.
.
.

اینو دیگه من که نگفتم داداش
نادران نماینده اصولگرای مجلس گفته !!!
بمن چه ؟
اصلا همه قوا و ... ! اختیاراتشون در دستان باکفایت ! این عاموهه س !!!

تمام دلتنگی های دل کوچک من ...


متن ذیل دست نوشته یگانه فرزند شهید گرانقدر علیرضا سراج خانم مبینا است

و در اربعین شهادتش نگاشته است

که دنیا دنیا دلم را شکست

بدون هیچ توضیحی عینا برای شما درج می نمایم تا بدانیم

در شب سال تحویل نو چقدر این بانوی کوچک تنها و دل شکسته بوده ...

خدایا بحق علیرضای شهید خودت در این وانفسا کمک و یاریشان  بفرما

 

 

 

 

 

 

 




 

بابا علی سلام

دلم خیلی خیلی برات تنگ شده .

امروز سی روزه که رفتی .

بابایی چرا از پیشم رفتی پیش خدا.

حتماً از دستم ناراحت شدی آخه وقتی رو ویلچر بودی غصّه می خوردم

دلم می خواست دنبالم بدویی یا بغلم کنی پرتم کنی بالا.

بابا نمی خوام باهام بازی کنی ،

نمی خوام اذیّت بشی فقط بیا پیشم باش، رو ویلچر باش، اما باش .

 وقتی تهران بودی ، به خدا می گفتم: من بمیرم اما بابام نمیره .

خانم معّلمم میگه: خدا بچه ها رو خیلی دوست داره اما بچه های شهیدان رو بیشتر دوست داره.

یعنی خدا تور برد که منو بیشتر دوست داشته باشه؟

من خدا رو خیلی دوست دارم اما تو رو هم خیلی دوست دارم.

راستی بابا، مامانت خوبه؟ الان پیش مامانتی یا پیش دوستات؟

بابا جایی ت درد نمی کنه؟ دیگه درد نداری؟ نفست خوبه؟

باشه بابا اگه پیش مامانت با دوستات خوبی، منم تحّمل می کنم

اما بابا ندیدنت خیلی خیلی سخته.آخه تا قیامت نمیشه ببینمت.

به مامان میگم: قیامت کی میشه؟ مامان میگه : تا مهدی نیاد قیامت نمیشه.

دیگه منم دعا می کنم، مهدی بیاد بعد زود قیامت بشه ببینمت.

بابایی خوش بحالت که تو بهشتی، اینجا هیچ خوب نیست.

نامه رو هیشکی نخونده، اول تو بخون برا مامانت هم بخون .

بابایی از مامان پرسیدم: یتیم یعنی چی ؟

 مامان گریه کرد گفت: یعنی مظلومیّت، یعنی کربلا، یعنی رقیه

بعد منم فهمیدم خدا خیلی دوستم داره که شدم مثل رقیه

بابا بغلم کن . دلم برات یک ذره شده.

دوستت دارم بابایی.

از طرف مبینا سراج دختر شهید علی رضا سراج 22/12/90


http://www.shooshan.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=330:%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%84-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D9%85%D9%86


http://www.khouznews.ir/fa/news/16335

می سوزم از یاد یارانی که باز هم در سر سفره هفت سین 91 نبودند ...

می سوزم از یاد یارانی که دیگر نیستند ، یعنی نباید باشند ! چون تحمل این ایام و این انسانها را نمیتوانستند داشته باشند ...

دوست عزیز جناب آقای رجائی مطلبی را از یکی از دوستان در وب سایت شان منعکس کرده بودند که همانند قلم شیوای خودشان به دلم نشست و عینا تقدیم شما عزیزان می کنم .

.

.

.

سال 1391 هم رسید ، آن هم در حالی که نه از اشغال غرب سرزمین پرگهر توسط ارتش بین النهرین خبری هست ، نه از آژیر قرمزهایی که روزگارمان را سیاه کند و نه از صدای بمب و موشک و بوی باروت و خون... خدایا شکرت!

اما چه بد مردمانی باشیم ما اگر فراموش کنیم که اگر امروز با خیال راحت ، دور هفت سین هایمان می نشینیم و رقص ماهی در تنگ آب را تماشا می کنیم و زیر لب "یا مقلب القلوب" می خوانیم ، اگر با خنده و اشتیاق ، زنگ خانه همسایه و فامیل را می زنیم که "آمده ایم عید دیدنی" ، اگر باربند ماشین هایمان را پر می کنیم از اسباب و وسایل سفر و صدای پخش ماشین مان را بلند کرده ایم گاز می دهیم و اگر بلیط به دست راهی فرودگاهیم تا در نقطه ای از دنیا ، چند روزی را خوش باشیم ،همه و همه رهین مردانی هستیم که آنها هم می توانستند در نوروز 91 در میان ما باشند و عیدی بدهند و عیدی بگیرند ، اما در این لحظه که ما هوای تازه بهاری را تنفس می کنیم ، در سینه قبرستان ها خوابیده اند و آرام آرام به بخشی از خاک وطن تبدیل می شوند.:

حمید ؛ امدادگری که برای نجات همرزمش از سنگر بیرون آمد ، زخم او را بست و پیشانی خودش میزبان گلوله ای آتشین شد..


محمد ؛ آنقدر در والفجر 8 آرپی جی زده بود که از هر دو گوشش ، همین طور خون شره می کرد..

اسماعیل ؛ غیرتش قبول نکرد که صبح به صبح کرکره مغازه خواربار فروشی اش را بالا بکشد و از پشت شیشه ، تشییع جنازه شهدای محلش را تماشا کند..

بهرام ؛ وقت خواستگاری شرط کرد که تا پایان جنگ – هر چند سال که طول بکشد – پای دین و میهنش خواهد ایستاد.جنازه اش را درست در روز پایان جنگ آوردند..

امین ؛ فقط توانست عکس دوقلوهای زیبایی که خدا به او داده بود را ببیند. دو روز قبل از آن که به مرخصی برود و کودکانش را در آغوش بکشد ، ترکش توپ ، گردنش را زد..

سید محسن ؛ در شب عملیات ، داوطلب شد تا از روی میدان مین رد شود و راه را باز کند.خودش تکه تکه شد..

علیرضا ؛ 20 سال بعد از این که رفت ، مقداری استخوان تحویل مادر پیرش دادند: این علیرضای توست.!

صادق ؛ برای این که گروه از معبر بگذرد ، به تپه ای در جهت مخالف رفت و شروع کرد به تیراندازی کردن تا حواس عراقی ها را به سمت خود جلب کند...گروه گذشت ولی هنوز از صادق خبری نیست که نیست..

بهروز ؛ دیده بانی که در جزایر مجنون ، در محاصره بمب های شیمیایی قرار گرفت ؛ جنازه اش انقدر تاول زده بود که به سختی می شد فهمید این همان بهروز خوش خنده ای است که همیشه خدا کلی لطیفه برای تعریف کردن داشت..

عبدالله ؛ عراقی ها برای زهر چشم گرفتن از بقیه اسرا ، او را سینه خاکریز گذاشتند و 10 نفر ، هرکدامشان یک خشاب کلاش به بدن زخمی اش خالی کردند. بچه هایش فقط تصویری مبهم از پدر در ذهنشان مانده است..

مهدی ؛ روی قایق بود که زدند ؛ خودش و قایقش را آب به سوی خلیج فارس برد و هیچ کس هرگز ندیدش..

رسول ؛ همسرش سال هاست که بر سر قبری که می داند شویش در آن نیست فاتحه می خواند و به چشمانی که در قاب عکس بالای مزار به چشمانش زل زده اند ، نگاه می کند و عاشقانه اشک می ریزد..

و دهها و صدها هزار حمید و محمد و اسماعیل و بهرام و امین و سید محسن و علیرضا و صادق و بهروز و عبدالله و مهدی و رسول و ... به زیر خاک رفتند یا در آسایشگاه های جانبازان ، به سختی روزگار می گذرانند تا در 1391 خورشیدی و سال های قبل و بعد آن ، وقتی سر سفره هفت سین نشستیم ، تنها منتظر صدای توپ تحویل سال باشیم نه دل نگران بمب هایی که خود و هفت سین مان را زیر و زبر کنند..

ما ایرانیان ، این صاحبان و ساکنان و مردمان مرز پرگهر ، حتماً به آن اندازه شرافت و شیدایی داریم که مهربان ترین هموطنان مان را که هنوز با نگرانی نگاه مان می کنند فراموش نکنیم.

گمـــــ ـــ ـ ــ ــــ ــــ ــنا مــــ ــــ ـــــی ...



شهیداهل قلم

 

آدم ها دو گونه اند !

         آنان که با عقلشان می زیند ،

               و دیگران که زیستنشان با دل است .

                       چه بسیارند آنان و چه قلیل اند اینان ،

                                چه سهل است آنگونه زیستن ،

                                         و چه دشوار است اینگونه بودن ،

                                                 بهشــــــــت ارزانی عقل اندیشان باد . . .


--------------------------------------

تفریحات جبهه ای ... !

یکی از تفریحات ما در جبهه سر کار گذاشتن عراقی ها بود . در منطقه عملیاتی فاو و شلمچه

عراقی هاتک تیراندازهای ناحقی داشتند .

بی وجدانها امکان نداشت تیرشون خطا بره !

ما هم دو هدف رو دنبال میکردیم یکی تفریح و دیگری کمتر کردن حساسیت تک تیراندازای عراقی !

خلاصه کلاهخود درب و دغونی پیدا می کردیم و یا اگر کلاهخود دست دوم نبود مجبور بودیم تک به

سنگرای خودی بزنیم و کلاهخود کش بریم !

معمولا یا کلاهخود مقداد یا طارق و ... که مظلوم بودند و گیر نمی دادند و بفرماندهی شکایت نمیکردند

رو تک می زدیم ! و اونو بر روی یک دسته بیل یا چوب بلندی قرار می دادیم و از خاکریز کمی بالا می گرفتیم ...

آی عراقی ها کیف میکردند که یکی رو زدند

و ما هم آی کیف میکردیم که سرکارشون گذاشتیم ...

نکته جالب این بود که وقتی عراقی ها یکی دو مورد توی کلاهخود می زدند  برای چند ساعتی

دیگه پیداشون نمی شد و ...

آی حال می داد ... یادش بخیر


آخرین تصویر از دنیا ...

انالله و انا الیه راجعون

ما از خدا هستیم همه . همه عالم از خداست . جلوه خداست . و همه عالم به سوی او برخواهد گشت ...

 عکس   عکس های باحال

از معدود روحانیون اهوازی که فقیرانه زندگی می کند ...

زندگی و جوانیش را صرف تبلیغ و ترویج دین و معارف اسلامی نموده است

آن ایام که جوانان را باهزار خون دل می توانستند جذب مساجد نمایند

او ایفای نقش می نمود و جوانان را در مسجد امام سجاد(ع) خشایار اهواز

جذب و به معارف دین آشنا می ساخت .

برای پیروزی انقلاب اسلامی نیز به سهم خود در هدایت مردم به راه مقدس امام عزیز

در کوی انقلاب پرچمداری نمود .

ساده زیستی و بی آلایشی ، فرهنگ اکید زندگی این مرد پاک و مهذب است . منزلی در

کوی انقلاب نیست مگر از جلسات روضه خانگی او بهره مند شده باشد .

در تمام زوایای زندگی اش برای دین مقدس اسلام و انقلاب اسلامی و ولایت فقیه تلاش

و کوشش به چشم میخورد  اما از مزایای مادی هیچگاه استفاده و زراندوزی ننموده است .

او که از دوستان نزدیک مرحوم ابوی و مرحوم عمویم حاج شیخ اسماعیل شمس است

تاکنون ندیده ام نعلین بپوشد و هنوز از کفش های پلاستیکی فقیرانه استفاده می کند ! و لباسهای

مقدس روحانیت را با ارزانترین نوع آن تهیه و استفاده می نماید ! بلکه زندگی بسیار محقر و فقیرانه ای

همسطح با مستمندان جامعه برای خود برگزیده است .

حقیقتا دیگر کمتر روحانی را می توان دید که سطح زندگی مناسبی نداشته باشد ! لکن ایشان

واقعا بدنبال رفاه و آسایش و راحت طلبی برای خود وخانواده اش نبوده و نیست .

مسجد محل ماموریتش شاید از معدود مساجدی باشد که  هر سه وعده نماز را با شکوه و به جماعت

بجای می آورد . مسجد امام سجاد(ع) خشایار بواسطه حضور دلسوزانه ایشان از باثبات ترین مساجد

کوی انقلاب اهواز به شمار می رود .

در ایام جنگ تحمیلی نیز دوشادوش رزمندگان اسلام بارها و بارها در جبهه ها حضور یافت . چند سال

پیش یکی از چشمان مبارکش را بدلیل فقر و نداشتن هزینه سنگین عمل چشم ، تخلیه نمودند !

هر بار این موضوع بیادم می آید جگرم آتش می گیرد !

اخیرا نیز چشم دیگرشان بیمار شده و اگر مجددا کسی از او حمایت نکند شاید نابینا شود !

به جرات می گویم از امامان جماعت معدودی است که در اهواز خدمات شایانی در طی حدود چهل

سال ممتد و مستمر به مردم متدین کوی انقلاب صادقانه ارائه نموده است .

او حضرت حجه الاسلام والمسلمین شیخ عبدالخالق جعفری از افتخارات روحانیت در اهواز است

که عاجزانه امیدواریم تا مقامات فرهنگی و اجرائی استان کریمانه مساعدتهای جانانه ای

به این روحانی مظلوم و خدمتگزار عنایت بفرمایند ...

اگر چه شان ایشان اجل از این قصه هاست اما حقیر جسارتا موضوع را عمومی کردم

شاید منشا خیری گردد . انشاالله تعالی

خوشا آنانکه مردانه می میرند...

خوشا آنانکه مردانه می میرند...


 

خوشا آنانکه

مردانه می میرند

و تو ای عزیز!

خوب می دانی

که تنها کسانی مردانه می میرند

که مردانه زیسته باشند.

                                                                               سید شهیدان اهل قلم

کلاه گشادی که بر سر ابوموسی های اشعری مجلس هشتم رفت !

«حکمیت» و درسهای استیضاح مرحوم کردان

موضوع تلخ استیضاح وزیر خاطی اقتصاد و دارائی با عذرخواهی آبکی تمام شد !

ماجرای سئوال از رئیس جمهور با دهن کجی های مکرر به رهبری و قانون گریزی و تقابل با مجلس و

تخلفات دیگر از قوانین بودجه و یارانه ها و ... هم با شوخی و تمسخر  مجلس هشتم و نمایندگان

پایان یافت .

وقتی که داستان سعید مرتضوی و موضع قاطع قوه مقننه را در مقابل برخورد ناصحیح دیگر دستگاه

اجرائی و شایعات حول و حوش آن را شنیدیم ملت امیدوار شدند  که این بار مجلس از حیثیت و اعتبار

خود دفاع جانانه ای خواهد کرد اما امروز با برخوردهای عجیب و البته تکراری رئیس مجلس و مطرح

ساختن موضوع حکمیت روبرو شدیم!

ما که از داستان حکمیت در صدر اسلام خاطرات تلخ و ناگواری داریم این بار هم باز با اعلام حکمیت

گوشت تنمان لرزید ! و از شدت عصبانیت فقط در هیاهوی اعتراض نمایندگان استیضاح کننده

که بعضی شان اصلا از داستان مطلع نبودند ! رادیو مجلس را برای همیشه خاموش کردم .

پس از آن معاون پارلمانی رییس‌جمهور اعلام کرد که دولت هیچ‌‌گونه صحبت و تعهدی برای استعفای

مرتضویاز ریاست صندوق تامین اجتماعی به نمایندگان نداشته است!

سرانجام نه استیضاح انجام شد و نه افشاگری صورت گرفت و سعید مرتضوی بعد از کش و قوصهای

فراوان قول شرف داد تا به سازمان تامین اجتماعی بازنگردد ! در حالی که همین امروز با صدور حکمی

هدایت الله ادیب‌نیا را به عنوان معاون درمان این صندوق منصوب کرد !!!

اینک اگر مرتضوی استعفا نداد و موضوع استیضاح پا در هوا ماند و به عمر کوتاه باقیمانده مجلس هشتم

هم قد داد تکلیف حیثیت و اعتبار مجلس و حکمیت حداد عادل و توکلی چه خواهد شد ؟

این ها و هزاران سئوال از مجلس و توکلی و حدادعادل بی پاسخ ماند

و ماجرا بار دیگر ماست مالی شد ...

و سعید مرتضوی و وزیر رفاه و تامین اجتماعی و معاون پارلمانی رئیس جمهور باز هم موفق شدند

مجلسیان ساده لوح  را دور بزنند ...

جالب است حالا استیضاح مرتضوی بعکس استیضاح کردان شده است آن مرحوم حاضر بود استعفا

بدهد و احمدی نژاد مانع شد تا آن بلا بر سرش آمد !

اما امروز مرتضوی استعفا داد و وزیر و رئیس جمهور نپذیرفتند !!!

طبق آخرین اخبار وزیر و احمدی نژاد استعفای مرتضوی را نپذیرفتند !!!

وای از حکمیت وای ...

حکمین محترم جواب ملت را بدهید بسم الله ...

لحظه پرواز تا نظر به وجه الله




لحظه شهادت/ دوم خرداد ۱۳۶۱


۱- این عکس برگرفته از مجموعه نفیس عکس های دفاع مقدس، با عنوان خروش لاجورد است که

درانجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

۲- این روزها بغضی عجیب همراه من است،

می خواهم در سیمای آسمانی شهدا، راز صداقت را بپرسم،

هنوز امید دارم تا راز وصال را دریابم،

برایم سخت است اینکه این روزها نا اهلان چه حرفها که نمی زنند، می گویند:

بسیجی مال زمان جنگ بود...

حالا بسیجی ها را گروه فشار می نامند،

و نمی دانند فشار شکستن محاصره یعنی چه؟،

اینجا همه چیز مدرن شده،

جز عکس های آسمان سیمای شهدا، که هنوز با ما مهربانند.

حالا باید این عکس ها را سخت بر روی قلبهایمان بفشاریم،

تا مبادا آنها را از ما بربایند...،

اگر نبود چشمان امیدوار عاشقان ، چگونه می توانستیم بغض دوری از شما را تحمل کنیم...