وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی
وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی

در سوگ حاج روزبه هلیسائی عزیزم


واژه ای برای وصف تو نداریم جز حسرت ایام خوشی که با تو بودن بر ما گذشت .

تو همیشه باعث روحیه ی بچه ها بودی و با آنکه پس از جنگ همه  ی ما بوی زمین و دنیا را گرفتیم اما تو هیچ لحظه عوض نشدی . عجیب شبیه ایام خوش جنگ بوی خدا می دادی .

حاجی عزیزم دلمان طاقت دوری ات را ندارد و اصلا دوست نداریم برای نبودن تو بنویسیم .

تو همواره در اخلاق و معرفت و پاکی و تقرب به خدا جزء بهترین ها بودی .
افسوس میخوریم که چرا قدر بودنت را ندانستیم .

تو شبیه ترین انسانهای باقیمانده ی جنگ به شهدا بودی .

تو هنوز پس از سالها از فراق و دوری جنگ و یاران مظلومش بوی شهدا را می دادی .
تا با تو مصافحه میکردیم و ترا در آغوش می فشردیم یاد یاران سفر کرده مان می افتادیم .

لبخند شیرین و نگاه مهربانت در آن چهره زیبا و معصوم هیچگاه از یادمان نمی رود .

زندگیت همیشه سرلوحه ی پاک زیستن و پاک بودن خواهد بود .
نمی دانم چرا مدتی از ذهنمان دور شدی و از تو غافل شدیم و ناگهان با خبر شهادتت به ذهن هامان بازگشتی ...!

روزبه ی عزیزم
من از شهادتت تعجب نمی کنم که شهادت حق مسلم تو بود و خانواده ی معظمت ، پدر گرانقدر و مرحومت و مادر پاکدامن و شیرزنت و خواهران و برادرانت همه و همه شهیدپرور بودند و با آنکه دو فرزند پاک و مطهرشان را در یک عملیات به اسلام و انقلاب تقدیم کرده بودند اما  هیچ وقت لب به شکوه نگشودند و همواره شکر الهی زمزمه لبهایشان بود و آنگاه هم که تو یکی از چشمانت را تقدیم خدا کردی باز هم مانع از حضورت در جبهه ها نشدند .  باید همه به این خانواده ی مکرم و باعظمت تعظیم کنیم که خانه ی شما محبط ملائکه الله بوده و هست ...
 حاج روزبه ی عزیزم
در فراغ تو اشک نمی ریزیم ولی غبطه میخوریم که تو باز هم از همه ی یاران پیش افتادی و سهمت از این زندگی غمگین و دلگیر ، شهادت در راه خدا و میهمانی امام و شهیدان و هم نشینی با مولای شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود .
خوشا بسعادتت که لختی زودتر از ما امام مظلوم امت و برادران شهیدت رضا و صادق و یاران شهیدمان را زیارت می کنی و در آغوش میگیری ...

نمی شود گفت که تو متعلق به کدام مسجد و کدام پایگاه و ناحیه ی بسیجی که تو محبوب همه ی مساجد اهواز بودی و متعلق به همه ی دلهائی ...
سلام ما را به یاران شهیدمان برسان و بگو ما در این دنیا سخت غریبیم و مشتاق دیدار و شفاعتتان در روز واپسینیم ...
سلام ملت بزرگ ایران را به اماممان برسان و بگو امام عزیز ما هنوز استوار در راهت گام برمیداریم و پرچم انقلابت را تا ظهور مولامان مهدی (عج) برافراشته نگاه خواهیم داشت ...

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
خدایا منتقم خون شهیدان مان را برسان ... خدایا صاحب و مولایمان را بفریادمان برسان

العجل العجل یا حجه الله


برای حبیبی که جنت مکان شد ...


حکایت مظلومیت یاران خمینی کبیر داستانی پایان ناپذیر است . آنها نه فقط مظلوم شهر و شهید جبهه بودند بلکه قصه ی حضورشان در جبهه های جنگ هم قصه ای عجیب و غریب بود و حال شاید بازگو کردنش هم برای خیلی از جوانان و ملت عزیزمان که آن ایام را از نزدیک لمس نکرده اند هم قبول و باورش سخت باشد .
آن زمان که امام همیشه مظلوم امت فرمودند : جنگ در راس امور است هیچگاه آنگونه که باید در راس امور قرار نگرفت و الا اثری از صدام و اذنابش نمی گذاشتیم اما متاسفانه برخی ادارات دولتی کارشکنی های در رفتن به جبهه ی بسیجیان میکردند که واقعا دردناک بود .
گاهی بسیجی خسته از جنگ برای استراحت به شهر می آمد در حالیکه اداره ی متبوعش حقوق و مزایایش را قطع کرده بودند و بایستی می دوید و این و آن را می دید تا حقوقش را به خانواده بدهد تا حداقل با خیالی نسبتا آ سوده به جنگ بازگردد و ...
یا بسیجی شیمیائی مان را در آزمایشگاه اداره و درست در جائی که نفس کشیدن در آنجا برایش زهری کشنده بود ببهانه کمبود پست مشغول بکار میکردند که هیچ دشمنی با دشمنش چنین نمیکرد ولی این اتفاقها افتاد و جان و دلمان را سوزاند و برای نظام و انقلام و امام عزیزمان دم فرو بردیم و عذابها کشیدیم و هیچ نگفتیم و جبهه های عزت و شرف را به عشق مولایمان خمینی عزیز گرم نگاه داشتیم .
امروز که خبر شهادت بسیجی بی ادعای حرم حاج حبیب جنت مکان را از شمال شهر الرمادی عراق آوردند در خود شکستم و یاد این مصیبت هائی که محل کارش بر سرش آوردند و هیچ نکرد و هیچ نگفت و تحمل کرد افتادم .
حاج حبیب حالا دیگر جنت مکان شده است و به آرزوی دیرینه اش که پیوستن به یاران مظلوم شهیدش بود رسیده است .
او که از بسیجیان قدیمی مسجد امام سجاد(ع) کوی انقلاب بود تقریبا در تمام جنگ حضوری فعال و موثر داشت . حبیب عضو گردان همیشه پیروز جعفرطیار اهواز بود و در اکثر عملیاتهای غرب و جنوب شرکت داشت و چندین نوبت مجروح تیر و ترکش و مجروح شیمیائی شد اما هنوز بیقرار بود .
هیچگاه حاج حبیب جنت مکان را بدون حواشی خاص شخصیت شوخ طبع و شعرهای فی البداحه اش برای مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نمی یافتیم .
در جنگ خود منبع روحیه و طنزپردازی بدیع برای تجدید روحیه رزمندگان اسلام بود . حبیب اگر چه بازنشسته از شرکت دولتی محل کارش شد که هزاران شکوه و گله از آزارها و اذیت هائی که برسرش آوردند داشت ولی از تکاپو نیافتاد و همواره روح بلندش در عالم بالا سیر و سیاحت داشت .
امروز حاج مهدی سیفی که خود از یادگاران دفاع مقدس است خبر داد که حاج حبیب در شمال شهر الرمادی به محاصره ی داعشیان وحشی افتاده است و احتمال شهادتش هست اما متاسفانه پس از ساعاتی خبر شهادتش تائید شد و دل هزاران بسیجی همرزمش را شکست .
حقیقتا از شهادت حبیب هیچکس تعجب نکرد زیرا او همیشه روحی ناآرام داشت و بیقرار بود او در حقیقت مزد مجاهدتها و ایثارگریهایش را در سن حدود 60 سالگی گرفت تا در بستر حقارت نمیرد و به جایگاه رفیعی که حقش بود یعنی شهادت در راه خدا و بدست کثیف ترین و پلیدترین وحشیان بود رسید .

حبیب عزیز  ردای زیبای شهادت در راه خدا و دفاع از حرم مولای شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بر وجود نازنینت مبارک باد .
روح عزیزش شاد و همنشین با مولای شهیدان باد ...


اظهارات تند پدر شهید احمدی روشن قبل از خطبه های نمازجمعه تهران


پدر شهید مصطفی احمدی‌روشن در سخنان پیش از خطبه‌های نماز عبادی سیاسی امروز جمعه تهران اظهارداشت : مردم و دانشجویان از من این سؤال را می‌پرسند که آیا شما از جمله کسانی بودید که به وزیر امور خارجه نامه نوشتید و تشکر کردید؟‌ که بنده امروز در جواب می‌گویم خیر ما چنین نامه‌ای ننوشتیم و برای وزیر امور خارجه نفرستادیم.

 او با انتقاد از اکسید شدن 195 کیلو اورانیوم غنی‌شده گفت : برخی آقایان که ادعای دانشمندی و ولایت‌مداری می‌کنند آمدند دانشمندانی را که در کنار شهید احمدی‌روشن صنعت هسته‌ای ما را به اینحا رساندند، تار و مار کردند و بنده آن زمان فریاد زدم و این موضوع را به گوش مسئولان رساندم اما این مسئولان گفتند این آقا دروغ می‌گوید ...
 
وی در پایان با انتقاد از کسانی که موضوع سانتریفیوژ را کم‌ارزش جلوه می‌دهند، گفت : برخی آقایان مسئله سانتریفیوژ را به سماور تشیبه می‌کنند . خوب است این افراد از دانش هسته‌ای خود استفاده نکنند ؛ اگر سانتریفیوژ سماور بود چرا زمانی که شهید احمدی‌روشن و دیگران دست به دست هم دادند و با وجود تحریم‌ها تعداد سانتریفیوژ را به 19 هزار رساندند اینها این کار را نکردند ...
 
بعد از خبر :
واقعا صدا و سیما و برخی آقایان در کشور ما جایگاه شهدا را هم جدا کرده اند و چهار شهید هسته ای که برای ما بسیار هم عزیز هستند ، گل سرسبدند ! همسر و پدران شهیدان هسته ای در همه امورات داخلی سازمان انرژی اتمی نظرات غیرکارشناسی میدهند و منعکس می شود !
اما شهیدان جنگ و همسران و خانواده هاشان اگر حرفی برخلاف نظر آقایان تندرو زدند بکلی حذف میشوند و متهم به انواع جنایتها میشوند همانند همسران سرداران بزرگ جنگ شهیدان باکری و همت که چون نگاههای بحقی نسبت به برخی مسائل و مشکلات کشور دارند مغضوب اند و حذف !
فرزند گرامی معلم شهید انقلاب ، جناب دکترعلی مطهری بدلیل مواضع خاصی که دارد و حرف خیلی هاست مورد ضرب و شتم و تمسخر قرار می گیرد اما کسی حرفی نمی زند !
امروز تریبون مهم نماز سیاسی عبادی جمعه پایتخت در اختیار پدر شهید احمدی روشن بود تا بر علیه مذاکرات هسته ای از طرف تمام خانواده ی شهدا ! سخن بگوید ! البته من هم بجای او بودم متوهم می شدم و بیش از او موضع می گرفتم و می تاختم ...
حقیقتا نمی دانم شهیدان هسته ای که تا این حد بزرگ جلوه داده شده اند واقعا در چه رتبه ی علمی بوده اند ! که براحتی مصاحبه می کنند و از سوی همه ی ملت و خانواده ی شهدا حرف می زنند و مسئولین کشوری را مورد هجمه قرار می دهند و تندروها هم که حرفهاشان از زبان این بندگان ساده ی خدا زده می شود با آب و تاب فراوان مورد بهر برداری قرار می دهند تا کجا پیش خواهند رفت .
چند ماه پیش بود که همین پدر محترم شهید احمدی روشن در اعتراض به مذاکرات هسته ای در مصاحبه ای گفت : مقامات دولتی و رئیس جمهور را به منزلم راه نمی دهم ! جالب نیست ؟
امروز هم بعنوان سخنران قبل از خطبه ها سخنران ایشان بوده اند تا دولت را بکوبد ...
بنظر حقیر که خود از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس هشت ساله هستم شهدا با هم هیچ تفاوتی ندارند و در جایگاه رفیع الهی قرار دارند و نباید مورد سوء استفاده باندی و جناحی قرار بگیرند .

اراجیفی که هم خنده دار است و هم خون بجوش می آورد ...

سلام  علیکم بماصبرتم

شنیدم که یکی از مجریان صداو سیما که تا چندی پیش در ارودگاه گروه انحرافی ساکن بود و ... و گاه و بیگاه از سر بی کسی در برنامه های یادواره شهدا و ... به خوزستان دعوت می شود در یکی از برنامه هایش گفته است در اهواز تعدادی جوان خوزستانی را شیعه کرده است !!!

از قدیم الایام گفته اند : در شهر بی کلانتر غورباقه ها هفت تیر کشند !!!
آری در خوزستان مظلوم که قدر هنرمندان و ... خودمان را نمیدانند ! و از تهران اجلکم الله ! مجری ، مجری  و ... می آورند و خودمانی ها را باد هوا می پندارند !
اینگونه می شود که امثال ایشان را با هزینه های کلان و با تشریفات خاصی که باورشان می شود کسی هستند و ... بایستی بیایند و ببینند که  ما چقدر فقیریم که اینان را آدم می دانیم و به دروغهای شاخدار روی می آورند  و ما را اینگونه دون می پندارند ...

همین مدتی پیش بود که یکی از بزرگان هنر استان را در یکی از شرکتهای بزرگ صنعتی دعوت کرده بودند و ایشان که خود یک تنه هنرمندی است جامع الاطراف که خدا فقط ارزشش را می داند . بعد از اتمام مراسم حتی حاضر نشدند که حق الزحمه اش را بپردازند و آن بزرگوار بدون چون و چرایی رفت و دم برنیاورد !!!

آقایان مسئولین استان شما را بخدا بمن بگویید

جنگ در خوزستان بود ... و بدبختی برای خوزستانی بود  ... و ویرانی و شهادت و جراحت و جانبازی و ویرانگری و ...  برای خوزستان بود

ولی برای یادواره شهدا در خوزستان از مجریان تهرانی استفاده می کنیم چون بهترین ژست ها را می گیرند ولی حتی یک ثانیه هم بوی خاک و گلوله و باروت را استشمام نکرده اند و حتی تا دژبانی های جبهه هم نیامدند ! آنقدر زیبا ادای جبهه و جنگ و یاد شهدا را بروز می دهند که انسان را به تعجب وامی دارند ! حتی برای دوستانی که دستی بر آتش جنگ داشتند هم جالب انگیز بنظر می رسد ! و  ارقام نجومی دستمزد آنهم بصورت شرطی میگیرند و اینگونه به ریش خوزستان و خوزستانی می خندند !

آخر مرد ناحسابی تو کجا شیعه کردن جوانان  خوزستانی کجا !
تو کجا و جنگ و ایثار و شهادت کجا !
تو کجا و کوچه پس کوچه های فقر و فلاکت و بدبختی کجا !

بفرموده حضرت آقا خوزستان مهد شیعه بوده و هست و قطعا خواهد بود ...

چرا باید اینگونه عمل کنیم که این تازه بدوران رسیده ها برایمان بی محابا تاخت و تاز کنند ؟

آقایان مدیران خوزستانی بخدا ناخن هنرمندان خودمان شرف به اینان دارد قدرشان را بدانیم و از خودمانی ها استفاده کنیم که اگر خنگی زدند هم دلمان نخواهد سوخت و از خود به خود است ...

والله علیم بذات الصدور

و اما کاظم ...

بنام خدا

 

 

 

 

 

انگار همین دیروز بود که رسول رفت و کاظم آمد . اما بیش از دو سال طول کشید تا مثل همیشه کاظم

هم برود یا ببرندش ! اگر چه روز آمدنش به او گفتم کاظم رفتنت را می بینم !

و آن روز خیلی دور نیست !

او هم که آمده بود تا برود ! مثل همیشه می خندید و می خندید و می خندید ، همین ! او برای ماندن نیامده بود برای همین براحتی آب خوردن رفت ! در حالی که خیلی ها برای این جایگاه پای بر همه چیز می گذارند تا بیایند !

اما چرا ؟ چرا مسجد ما این رسم زشت را نمیتواند ترک کند ؟ چرا بچه ها همیشه بجان همند ؟ چرا به هم ترحم نمی کنند ؟ همه منتظر رفتن دیگری هستند و ... به همین منوال حذف و حذف و حذف ! چرا ؟

دلم می سوزد از اینکه با هزاران زحمت و مشقت چند جوان راه گم کرده با جذب مسجد می کنیم و چند صباحی می ماند و بواسطه اختلافات ما از مسجد فراری می شوند و می روند ...

برای من وحشتناک است که جوانی از مسجد بواسطه اختلافات بحق و نا حق از مسجد طرد می شود و خدای ناخواسته از ناکجا آباد سر در می آورد !

می ترسم که گناه رفتن بچه های جوان و نوجوان از مسجد بواسطه این حماقت های من و شما باشد و به بیراه رفتنشان تا ابد گناهانشان بر دوشمان سنگینی کند .

بچه ها گریه ام می گیرد که وضع مسجدمان اینگونه است ! چرا اوضاع درست نمی شود ؟ یک روز به امام جماعت گیر می دهند تا ریشه اش را نکنند ول نمی کنند ! یک روز به فرمانده پایگاه و یک روز به هیئت امناء و یک روز به مداح و یک روز به ... و عده ای مسلمان نما مدتها خوشحالی می کنند ! چرا ؟

چرا توانمان را برای سازندگی و پیشرفت مسجد مان بکار نمی بندیم ؟ در ایامی نه چندان دور مسجد ابالفضل (ع) و پایگاه امام خمینی (ره) از مساجد نمونه استان خوزستان و اهواز بود . اما امروز هر روز مسجدمان تحلیل می رود . هیئت عزاداری مان تحلیل می رود . تعداد بچه های مسجد تحلیل می روند و ... هر روز بی برنامه تر و عقب مانده تر از دیروزیم !

هیچ فکر کرده اید مدتهاست رشدی نداشته ایم ؟ مدتهاست تعالی خاصی نداشته ایم ؟ اگر اسم مسجد بر سر زبانها بوده است از اختلافات بوده نه از رشد و تعالی !

و امشب حاج کاظم دشت بزرگ عزیز و یادگار هشت سال دفاع مقدس با ترفندها و جوسازیهای عده ای از خدا بی خبر و بدلایل واهی از پایگاه رفت ... بیش از دوسال زحمت و تلاش بی شائبه و با غربت و تنهایی و بادست خالی و با کمترین امکانات پایگاه امام خمینی را به بهترین وجه ممکن اداره نمود و با بی رحمی و بدترین شکل ممکن از پایگاه کنار گذاشته شد .!

دوستانی که تلاش های جانانه ای برای راحت شدن کاظم از مسئولیت بکارگرفتید واقعا خسته نباشید و اجرتان با صاحب مسجد آقا باب الحوائج عباس ابن علی ابن ابیطالب (ع) !!!

زحمات کاظم عزیز اگر چه به چشم خیلی ها نیامد اما نزد حضرت باریتعالی و شهدای عزیز مسجد محفوظ خواهد ماند .

حقیر به نوبه خود از تلاشهای جانانه ایشان صمیمانه قدردانی نموده و دست های مهربانش را می بوسم و از خداوند متعال برای ایشان طلب سلامتی و عزت مسئلت می نمایم .

و برای جانشین ایشان که عنقریب صدای خرد شدنش را مطابق معمول مسجدمان با هم خواهیم شنید ! آرزوی توفیق دارم .

تاسف هاشمی​ از مردم‌فریبی، دروغ و ریاکاری برای پیشبرد اهداف شخصی

تاسف هاشمی​رفسنجانی از تصمیم اخیر احمدی​نژاد

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی امروز در سالگرد شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، روز معلم و هفته کارگر در دیدار با جمعی از اعضای جبهه مردمی اصلاحات، با گرامی‌داشت یاد و خاطره این شهید بزرگوار، سخنان مهم و جالبی را بیان فرمودند :

{با اشاره به بداخلاقی‌ها، تهمت‌ها، مفاسد گوناگون و نیز فقر و اعتیاد و معضلات اجتماعی دیگر} بنابر اعتقادات دینی و اسلامی می‌بایست راستگوترین مردم جهان باشیم.

کسی که مردم‌فریبی، دروغ و ریاکاری را برای پیشبرد اهداف خود پیشه می‌سازد، خود و جامعه را از درون پوسانده و متلاشی می‌کند، زیرا زمانی که به جای خدا و انسانیت، شرک و پلیدی در دل جای گرفت، نمی‌توان ادعای اهداف الهی و انسانی را یدک کشید. 


· در دورانی نه چندان دور با پیشه ساختن اخلاق، اعتدال و استقامت در هدف، کارهای بزرگی چون انقلاب، دفاع مقدس، استقلال و سازندگی کشور را به مراحل خوبی رساندیم. راه برون‌رفت از معضلات و مشکلات کنونی نیز بازگشت به اخلاق و اعتدال است. 

واقعا فضای جامعه پر است از بغض و نفرت نسبت به بداخلاقی ها ، تهمت ها ، مفاسد روز افزون اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سوء استفاده دولتی ها و فقر و تنگدستی و گرانی و اعتیاد و بیکاری و ...

هیچکس هم پاسخگو نیست . چرا باید نظامی با این اقتدار و توانائی و بالندگی و این درایت رهبری اینگونه مردمش در گرفتاری باشند . این اعتماد و همراهی ملت تا کی ادامه خواهد داشت ؟

ایکاش گوش شنوائی برای سخنان دلسوزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی این یار دیرین امام امت و رهبری حکیم انقلاب اسلامی باشد ...

تا دیر نشده ... انشالله

کسانی که کشکی یهو رئیس میشن شاید ... !

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،

یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان،

یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی

ما رو کم کردی؟!


موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :

والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!...کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

...
نتیجه اخلاقی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی :

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند

ببینید کش شلوارشان! به کجا گیر کرده...!

صدور قرار مجرمیت برای دوستان افراطی دائی محمود ... !!!

به دلیل اعتراضات شدیداللحنی که آقایان حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان دو مداح سرشناس تهرانی به احمدی نژاد و مشائی کردند پرونده‌ای در شعبه ۹ دادسرای فرهنگ و رسانه تشکیل و در ‌‌نهایت منجر به صدور قرار مجرمیت برای این دو مداح شد.

وکیل رییس دفتر مشائی گفته اواخر هفته گذشته که به دادسرا مراجعه کردم، متوجه شدم کیفرخواست پرونده صادر شده اما هنوز به دادگاه ارسال نشده است.

وی با بیان اینکه به خاطر طرز کار قوه ‌قضاییه در رسیدگی به این پرونده شکایتی تنظیم و مترصد ارائه آن به کمیسیون اصل نود هستم، ‌گفت: بیش از یک سال و سه ماه از شکایت موکلم علیه این دو مداح می‌گذرد ! اما تاکنون این پرونده به دادگاه هم ارسال نشده است.

در مقابل، پرونده جوانفکر به خاطر انتشار ویژه‌نامه «خاتون» در کوتاه‌ترین زمان ممکن با صدور کیفرخواست به دادگاه ارسال و حتی به مرحله اجرای احکام رسیده است.

وی ضمن انتقاد از عملکرد قوه قضاییه به خاطر آنچه که آن را برخورد‌های تبعیض‌آمیز در رسیدگی به پرونده‌ها عنوان کرده گفت: ‌ پرونده شکایت اسفندیار رحیم مشایی از منصور ارضی و سعید حدادیان بسیار سبک‌تر از سایر پروند‌ه‌هایی است که در کوتاه زمان ممکن ضمن صدور کیفرخواست به دادگاه ارسال شده است.


فلش بک :

روزی که احمدی نژاد کاندیدا شده بود همین حضرات مداح پا را از مداحی فراتر گذاشته و با اقدامات سبکی از منبر اهل بیت سوء استفاده کرده و خود را با تمام ابعاد در اختیار ستادهای او قرار دادند بگونه ای که افراط کردند و برو بیاهایی به مسجد ارگ و ... راه انداختند او را بگونه ای بالا نشان دادند که او باورش شد و خود را نماینده امام زمان دانست !

روزی که احمدی نژاد سرمست از پیروزی در مراسم جشن زودهنگامی که برپا کرده بود ، بخشی از مردم را که به رقیبانش رای داده بودند را خس و خاشاک نامید و به ملت رسما توهین کرد به شکلی که صدا و سیما مجبور شد پخش مستقیم سخنانش را قطع نماید ! این آقایان با ذوق و شوق زایدالوصف در کنار او بودند و معترض او نشدند !

اما با روشن شدن اهداف او  و منحرفین اطرافش که اموال ملت را بتاراج بردند که سالها بعد ابعاد آن مشخص خواهد شد و مقابل رهبری عزیز ایستادند و قهر کردند ، متوجه اشتباهات خود شدند و این بار باز دست به تفریط زدند و سخنان بسیار زشت و زننده سعید حدادیان در ایام سوگواری حضزت زهرا(س) تعجب فاطمیون را برانگیخت !

خیلی علاقمندم تا با این دومداح محترم همانند افراط و تفریطشان برخورد شود تا دیگر مداحان اهلبیت بدانند شان و جایگاه مداحی بی نهایت رفیع تر از آنست که برای این و آن هزینه شود ...

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟

دوست عزیزم جناب جعفرخان عاشق المجلس ... !

بنام حق

دانشگاه که قبول شد . ثبت نام کرد و دانشجوی دانشگاه شهید چمران اهواز شد

از شانس خوبش آیت الله اراکی و شیخ کریم فرحانی شدند رئیس و معاون نهاد رهبری

در دانشگاه شهید چمران اهواز ...

اونهم فضای مناسبی دید و شروع کرد به فعالیت های سیاسی بی پروا  !

مثل همیشه که منتقد تند تند است مثل فلفل !

از زمانی که درسش  تمام شد تا حالا هر وقت انتخاباتی بوده اون اولین نفر ثبت نام کرده !

هی شرکت می کنه ، هی شکست میخوره و ... بقول علماء  کالاول ...!

خونه آباد خسته هم نمیشه . توی همه انتخاباتا شکست که میخوره دوباره از صفر شروع می کنه !

جلسه میگذاره . وقت میگذاره . جذب می کنه و مابقی ماجرا ...

با تمامی تندی و تلخی که داره نمیدونم چطور بازم آدمها دور و برش می مونند !

سنگر سفت و محکمی هم بنام روزنامه کیهان داره و خلاصه تا میتونه ازش بهره برداری می کنه 

اینا رو نگفتم که فکر کنید آدم بدیه ها ! 

نه خیلی هم پسر خوب و سالمیه و شخصا قبولش دارم و خدائیش و جان آقای همه مون ما که دوست 

داریم جای بان کی مون  دبیرکل سازمان ملل بشود ! چشم حسودش کور !

ولی تا نره توی مجلس دست بردار نیست که نیست !

آخه دنبال یه شغل دیگه هم نمیره که نمیره گفته باشم ؟

دوست دارم بالاخره بره توی مجلس تا هم از کول مردم اهواز بیاد پائین و بعد بفهمد که در مجلس

هم خبری نیست که نیست فقط صندلیها سبزند !

و هم ببینیم بعد از عمری انتقاد تند و برخورد و درگیری و تخریب از همه چیز و همه کس !

 اگه خودش بره توی مجلس چه گلی به سر شهرمون میزنه !

این بارهم که بهش رای ندادید ! تازه بنرهاشو هم آتیش زدید ! بعدشم انداختید گردن خوش و ستادهاش !!!

آخر این انصافه ؟ مگر چی کم داره ؟ چرا فرق میگذارید ؟

مردانه بهتر از شکرخدا نبود ؟هر دو هم که سرشون خلوته !

ملت . مردم . جوانان ... ترو خدا ... بابا گناه داره ! 

دیگه داره دلم واسش می سوزه ها !

بالا غیرتا یه کاری بکنید !

داره سنش بالا می ره ها !

چون میدونم دور بعد هم اولین نفره که باز ثبت نام می کنه !

خداوکیلی از همین الان قول بدید واسه دور بعد دیگه نامردی نکنید

و بفرستینش مجلس ...  قول قول قول ... !

ببین ظاهرش چه مظلومه ... !!!

خنده زیبای شهید محمدرضا حقیقی در قبر

شهید بزرگوار محمدرضا حقیقی از شهیدان با اخلاق و دوست داشتنی و همیشه خندان مسجد امام موسی ابن جعفر (ع) کوی انقلاب اهواز بود که اینک بواسطه این معجزه الهی در تمام کشور شناخته شده است .
وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر شهید خندان اهوازی محمدرضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود.

تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!»

او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.

عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.

پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»

تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.

روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود. دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر           خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده       وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر

این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید: مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!
 
 
haghighi2.jpg
 
haghighi1.jpg

نمیدانم چگونه و با چه دلهائی توانستند این شهید با عظمت را با آن لبان زیبای خندان بخاک بسپارند . واقعا حیف نبود ؟
آه مردم شما را به خدا شهید محمدرضا حقیقی حیف بود درون خاک و قبر قرار داده شود او یک عنایت خاص الهی بود در آخرین لحظات همچون گلی شکفت .
سلام بر زندگی و مجاهدت و شهادت و لبهای پاکی که برای رفتن بدرون قبر لبخند زدند تا به همه بفهمانند که دیدار حق شوق میخواهد و لبخند ...
روح مطهرش شاد باد ...