شاید تا کنون برایتان سؤال شده باشد این برجستگی روی گنبد خضرای پیامبر چیست ؟
درجریان تخریب قبور در راستای فعالیت وهابیون در مدینه ، یکی از وهابیون برای تخریب گنبد مطهر حضرت رسول (ص ) و برای بمب گذاری به بالای گنبد می رود که ناگهان صاعقه ای با او برخورد می کند و او همان جا خشک می شود.
بعدها وهابیون هر کاری می کنند که جسد این شخص را از آنجا جدا کنند نمی توانند و نا چار میشوند به این گونه که مشاهده میکنید آن را پنهان کنند. از طرف دیگر هم مدعی شده اند که این برآمدگی برای امور اضطراری! در گنبد خضرای نبوی ایجاد شده است و از آن به عنوان «دریچه رحمت» برای نزول باران!! نام می برند.
صلی الله علیک یا رسول الله ...
نیمه شعبان سال 1369 بود.
گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) به دنبال عملیات تفحص می رویم اما فایده نداشت.
خیلی جست وجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی می شود بی نتیجه برگردیم؟
در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایق ها، که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند.
گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایق ها را می*چینیم و برای بچه ها می بریم.
شقایق ها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیده اند.
او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید مهدی منتظر قائم.
معمولا در کنار صندلی مرد علم و سیاست و فقاهت یک صندلی خالی بود و آن صندلی پرادعاترین رئیس جمهور نظام اسلامی مان بود که بدلایل مبهم از حضور در جلسات یکی از مهمترین ارکان نظام طفره می رفت .
ایشان که هفت سال است سکاندار مهمترین قوه از قوای سه گانه کشورمان است فقط برای چند بار در جلسات شرکت کرده بود که تقریبا بیش از سه سال بود که اصلا حضور نداشت .
اینگونه مطرح شده بود و از وی نقل قول کرده بودند که چون در مجمع به نظراتم اهمیتی داده نمی شود و گاهی علیرغم نظر مثبت من مصوبه تصویب نمی شود در جلسات شرکت نمی کنم !
اگر چه به نظر حقیر در هر کجا افراد در مقابل و یا در کنار شخصیت بی نظیری چون آیت الله هاشمی رفسنجانی قرار بگیرند خوب طبیعی است احساس کوچکی می کنند که این یک اصل بدیهی است و هاشمی بزرگ را نمیتوانند کوچکترها تحمل کنند ...
این هم یکی دیگر از روحیات خاص ایشان است که حقیقتا جای تامل دارد چرا که شانه خالی کردن از یکی از وظایف و مسئولیتهائی است که قانون اساسی بر گردن وی نهاده است و موظف است بواسطه رائی که مردم به او داده اند ! وظایفش را تمام و کمال بانجام برساند .
سرانجام روز گذشته پس از کش و قوصهای فراوان با توجه به تأکید رهبر انقلاب مبنی بر همکاری بیشتر قوا و ارکان نظام در سال جاری و پرهیز از حواشی، برای توجه بیشتر به امور کشور و مشکلات مردم، حرکت رییسجمهور را میتوان کاری مثبت و حرکتی نمادین برای پیروی از حضرت آقا دانست اما باید با گذشت زمان ببینیم آیا این تبعیت است یا داستان دیگری پشت این ماجراست ... الله اعلم
اما بنظر نویسند حضور یا عدم حضور کسی که هفت سال شرکت نکرده و مصوبات را ابلاغ نکرده و قوانینی را که باب میلش بوده است را اجرا کرده است در مجمع تشخیص مصلحت نظام خیلی تفاوتی نمی کند و خبر مهمی بنظر نمی رسد چرا که فردی که مجبور بشود در جلسه مجمع تشخیص با سیاست های سخت وکلان کشور حضور یابد حضوری کیفی نخواهد داشت ...
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هوالغریب
این را به هوای کربلا پست کنم ؟
یا اینکه به مشهدالرضا پست کنم ؟
یک نامه نوشته ام برایت بی بی
این را به نشانی کجا پست کنم ؟
...
ایام سوگواری و شهادت غریبانه ام الائمه حضرت فاطمه زهرا (س)
تسلیت و تعزیت باد
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
گرانی خیلی مردممان را آزار می دهد و زندگی برایشان سخت شده است
هیچکس هم پاسخگو نیست !!!
اگر نخواهیم پول نفت بر سر سفره هامان باشد باید کی رو ببینیم ؟؟؟
او نقل شیرین هر مجلسمان بود . از خوشروئی و مزاح های بیادگار مانده اش در جبهه و مسجد روحیه می گرفتیم . هر جا می گذاشت شور و نشاط و عشق و دوستی بهمراهش بود .
آنقدر شادان و پر انرژی بود که هیچگاه فکر جدی درباره اش به ذهن خطور نمی کرد اما در جبهه نبرد جدی تر از همیشه بنظر می رسید و در حین انجام وظیفه به همه کمک میکرد .
شبی دلم خیلی گرفته بود و بعد از پست شبانه بازمی گشته و خوابم نمی برد مشغول قدم زدن بودم نزدیک اذان صبح بود که صدای زمزمه اش گوش جانم را نوازش داد .
به دنبال صدا گشتم او را دیدم که اشک پهنای صورت مهربانش را فرا گرفته بود و در حال خواندن نماز شب بود . باورم نمی شد اوکه برای نماز شب و عبادتهای خاص بچه ها ، سربه سر همه می گذاشت خودش نماز شب میخواند و هیچکس نبود تا سربه سرش بگذارد !
او نمونه کاملی از عشق و ایثار و صفا بود . او عاشق امام عزیزامت بود . در آخرین مصاحبه ای که قبل از عملیات کربلای 5 داشت گفت : هدفم از آمدن به جبهه یاری رساندن به امام عزیزمان است .
وقتی امضای یادگاری از او می گرفتی همیشه زیر امضایش حروف ش . آ . ا . ا ( شهید آینده اسلام انشاالله ) به چشم می خورد ! زیرا می دانست در کاروان یاران شهید جایگاهی دارد .
وداع سختی با هم داشتیم . برای خداحافظی و حضور در عملیات کربلای 5 به منزلمان آمد . من که هنوز در بستر مجروحیتهای عملیات کربلای 4 بودم و نمی توانستم شدت گریه ام را کنترل کنم ... شهرام تروخدا مراقب خودت باش . دلم راضی نمی شد او برود و من نتوانم او را همراهی کنم !
او که میدانست درد من چیست و دوباره شروع کرد به مزاحهای همیشگی دوست داشتنی اش . میگفت نگران نباش من کارهائی در جبهه می کنم که شهید نشوم ! هواسم هست نگران نباش .
باصدای گریه ها ، مادرم هم آمد . گفتم شهرام دارد برای عملیات می رود و من نمیتوانم ! مادر دست بدعا برداشت و همانند همیشه همه بچه های رزمنده را قلبا دعا کرد و برای سلامتی شهرام هم همینطور ... او رفت اما دل و جانم را با خود برد .
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود ...
در آن شب های وحشتناک عملیات کربلای 5 که از هر سو آتش گلوله ها بر زمین شلمچه می بارید او برای استراحت از پست شبانه به سنگری رفته و استراحت میکرد که صدای زوزه گلوله توپی بگوش رسید و سنگر بر سرش آوار شد .
حاج مهدی می گفت : هیچ وقت دست و پا زدن و جان دادن او را در زیر آوار سنگر فراموش نمی کنم ...
متاسفانه آنقدر آتشباری دشمن شدید بود که همسنگران نتوانستند او را یاری نموده و از زیر آوار سنگر خارج نمایند . با مظلومیت تمام زیر آوار سنگر ماند و آنقدر دست و پا زد تا به شهادت رسید .
آری او عزیز شیرین زبان بچه های مسجد ابالفضل (ع) شهید بلند مرتبه شهرام صفائی بود که به هنگام شهادت همچون حضرت قاسم ابن الحسن(ع) دست و پا زد و سربه زانوی مولایش اباعبدالله الحسین(ع) نهاد و رفت . . .
همیشه داغدارش ... منم
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست...
انالله و انا الیه راجعون
بسیجی مخلص حاج ذبیح اله بخشی، چهره نام آشنای جبهه های نبرد، پس از عمری تلاش خالصانه و جهاد در راه خدا، به زیارت معبود شتافت تا پاداش پایمردی ها و صبوری هایش را دریافت کند. نام و یاد این پیرمرد که نه شیرمرد در تاریخ دفاع 8 ساله ماندگار است و همه به یاد داریم که حضور بی ریا و صمیمی او، در هر نقطه ای از جبهه های نبرد، برای رزمندگان اسلام انرژی بخش و روحیه آفرین بود.
ماشالله ... حزب الله
الیوم یو الافتخار
حاج بخشی که خود پدر دوشهید بزرگوار است و همچنین در جلوی دیدگانش
دامادش در آتش انفجار لندکروزرش در سه راهی حسینیه سوخت اما در همان دقایق اول
و بعد از لحظاتی شروع به همان اشعار روحیه بخش و شوخی با زرمندگان اسلام می پردازد
که همه را به تعجب وامی دارد و بعضی از بچه ها احساس می کنند خبرشهادت فرزندش
شایعه است ! اما واقعا حاج بخشی با حفظ روحیه می گوید فرزندم مهمان امام حسین(ع)
و آقا علی اکبر(ع) است این که ناراحتی ندارد خوشحالی هم دارد خوشا بحالش !!!
و با بغضی نهفته شروع به شعارهای روحیه بخشش می نماید .
در ایام پرافتخار جنگ یک بار خدمت حاج بخشی در مرکز پشتیبانی جنوب رسیدم ما که همیشه
او را با جنجال و شعار و انرژی می شناختیم دیدم ساکت است و آرام و با خودش حرف
می زند و با همان شمایل خاص و لباسهای بسیجی اش قدم می زند .
با همان شیطنت های جوانی ام به او گفتم حاجی ساکتی بیا شعاری بده و بقول ما حالی
بده ! حاجی گفت : من تا بسیجی ها را در خط مقدم نبینم و در کنارشان نباشم شعارم
نمی آید ! مثل گل پژمرده ای هستم که بسیجی ها و جوونها مرا سرزنده و شاداب می کنند
دستش را به زور و اصرار بوسیدم و گفتم جون حاجی یه بار بگو ماشالله ... حزب الله ...
و ... صدای مردانه اش بلند شد ماشالله ... حزب الله و کلی برایمان دعا کرد و مقداری بیسکویت
و شکلات مهمانمان کرد و رفت .
این مرد بزرگ تا هنگام مرگ لباس مقدس بسیجی را از تن بدر نیاورد و عاشقانه به آن افتخار میکرد .
قلبا ناراحتم چرا حاج بخشی شهید نشد جدا حق او کمتر از شهادت نبود اگر چه انشالله مزد زحماتش
کمتر از شهادت نخواهد بود .
روح مطهرش در اعلی علیین و در جوار فرزندان و داماد شهیدش که در کنار
آقای بی کفن و مولایشان علی اکبر(ع) هستند شاد باد ...
" هرکس نسبت به امام رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی بدبین است حق شرکت در تشییع
جنازه ام را ندارد "
او ذوب در ولایت و رهبری امام عزیز بود و عشق به خمینی کبیر باعث شده بود تا این تذکر جدی
را به همه دوستان و بستگان خود بدهد !
آن هنگام که سال 1365 را امام امت سال حضور همه جانبه در جبهه های جنگ اعلام فرمودند
او نیز به همراه خیل عاشقان شهادت . خود را به امر قائدش مجددا بصف مبارزان راستین
نهضت اسلامیمان رساند .
روحیات خاصی داشت در بعضی مواضع واقعا سختگیر و بی برگشت بود . او فردی مکتبی بود
و تمام ذهنش مشغول مکتبش بود .
تمام مقصد ما مکتب ماست از جملات معروف امام امت همیشه ورد زبانش بود .
هنگامیکه خبر شهادت پاسدار رشید اسلام عبدالغفور کردونی به مسجد رسید او از سرشب
تا اذان صبح بحالت سجده در حیاط مسجد اشک می ریخت و هیچکس نتوانست مانع
گریستن او بشود .
این شهادت مسیر زندگی او را عوض کرد زیرا علاقه و وابستگی شدیدی به آن شهید سعید
داشت و بعد از او احساس تنهائی میکرد .
در عملیات کربلای 4 حال و هوای دیگری داشت و در غوغای درگیری با نشاط بود لبخند از
چهره اش محو نمیشد و باور نمیکردی در حال نبرد است .
همانند مولایش اباعبدالله الحسین (ع) هرچه بشهادت نزدیکتر میشد چهره اش
برافروخته تر میگشت . هیچکس از نحوه شهادت آن یار سفر کرده خبردار نیست که اینهم
مظلومیت دیگری از شهیدان گمنام ماست .
در بیابانهای گرم جنوب بیش از 13 سال مهمان زهرای اطهر(س) بود و پیکر مطهرش را در بین
شهیدان غریب جبهه به اهواز آوردند و تشییعی عاشقانه کردند .
آری او شهید عشق و ایثار و مکتب غلامعلی دهقان بود که به شهیدان مظلوم
جنگ تحمیلی پیوست تا جاودانه بماند .
عشق یعنی استخوان و یک پلاک سالها تنهای تنها زیر خاک . . .