وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی
وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

وبلاگ شخصی غلامرضانجفی سولاری

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی

چرا نصرالله حوادث جنگ یمن را با دقت بالایی پیش‌بینی می‌کند؟

نزدیک به یازده هفته است که عربستان با این بهانه که شیعیان حوثی یمن متحد ایران هستند، مشغول بمباران یمن است. با وجود هزاران حمله هوایی، حمله سعودی‌ها به هر چیزی که رسیده باشد به یک پیروزی قاطع نرسیده است. حمله سعودی‌ها نتوانسته توازن قدرت را در این کشور به هم بزند، نتوانسته منصور هادی را به قدرت بازگرداند و نتوانسته سبب خروج حوثی‌ها از صنعا شود.

به گزارش تابناک و به نقل از فارین پالیسی، حمله سعودی‌ها به یمن شباهت قابل توجهی به حمله اسرائیل به لبنان در سال 2006 دارد. آن جنگ هم ناتوانی نیروی هوایی را در برابر یک نیروی چریکی پر جنب و جوش نشان داد. اسرائیل پس از انجام دوازده هزار حمله هوایی طی 34 روز نتوانست از شلیک روزانه موشک به شمال خود و فلج شدن زندگی در آن جلوگیری کند. ده سال پس از آن جنگ، حزب‌الله هنوز همچنان قدرتمندترین بازیگر داخلی در لبنان و دشمنی قابل توجه برای اسرائیل است.

این شباهت تصادفی نیست. وقتی که در سپتامبر سال گذشته حوثی‌ها وارد صنعا شدند و حکومت منصور هادی را سرنگون کردند، بسیاری مدعی شدند که حوثی‌ها از الگوی حرکت حزب‌الله پیروی می‌کنند. یکی از مهم‌ترین مسائل جانبی ادامه حمله سعودی به یمن، توجه به این نکته است که استراتژی جنگی حوثی‌ها تا حد زیادی از حزب‌الله سرمشق گرفته است.

ماه گذشته فایننشال تایمز به نقل از یکی از فرماندهان حزب‌الله مدعی شد که مبارزان حوثی بعد از آموزش‌های دیگر، توسط حزب‌الله هم در لبنان و یمن آموزش دیده‌اند. فایننشال تایمز به نقل از یکی دیگر از فرماندهان حزب‌الله مدعی شده است که حزب‌الله به دلیل تجربه خود در جنگ‌های چریکی، به یمنی‌ها آموزش داده است که در چه شرایطی باید شکیبایی به خرج دهند و در چه شرایطی باید دست به حمله بزنند.

ولی این سید حسن نصرالله بود که جالب‌ترین نشانه از تاثیرگذاری حزب‌الله بر حوثی‌ها را بیان کرد. نصرالله همواره گفته است که تجربه نظامی حزب‌الله در برابر اسرائیل الگویی قابل استفاده برای گروه‌هایی است که با یک نیروی نظامی بسیار قوی درگیر می‌شوند. برای مثال وی در اوت 2013 در این باره گفت که جنگ سال 2006، دکترینی را ایجاد کرده است که در سراسر دنیا در دانشگاه‌های نظامی مورد بررسی قرار می‌گیرد. به طور کلی، الگوی «مدل مقاومت» که مورد اشاره نصرالله قرار گرفته است مبتنی بر توانایی‌های چریکی برای حداقل کردن خسارات خودی و افزایش تدریجی خسارات وارده به دشمن است. افزایش تدریجی خسارات دشمن معمولا با گلوله‌باران مناطق مرزی شروع می‌شود یعنی همان کاری که حزب‌الله در سال 2006 انجام داد.

این الگو به دو نتیجه ختم می‌شود؛ یا دشمن به تدریج حملات خود را محدود کرده و متوقف می‌کند یا این که دست به حمله زمینی می‌زند. و البته درگیری زمینی برای نیروی نظامی قوی‌تر پرهزینه خواهد بود و نیروهای چریکی در آن توانایی بیشتری خواهند داشت.

این دقیقا همان چیزی است که نصرالله در هفته‌های اخیر به سعودی‌ها گفته است.یک روز پس از شروع حمله سعودی‌ها به یمن وی به تلویزیون امد و به سعودی‌ها یادآور شد که تجربه حملات اسرائیل در حال تکرار است ولی حمله امریکا به ویتنام، افغانستان و عراق نشان می‌دهد که حملات هوایی نمی‌تواند به پیروزی در جنگ منجر شود.

سه هفته بعد، نصرالله همین موضع را بار دیگر برای سعودی‌ها تکرار کرد و به انها گفت که مشغول چندباره و بی‌فایده یک هدف هستند. وی در نهایت آنها مجبور خواهند شد که دست به حمله زمینی بزنند و در این موقعیت است که ضعف‌های انها روشن خواهد شد.

یک ماه پیش بود که روزنامه لبنانی الاخبار که به نزدیکی به حزب‌الله مشهور است، مدعی شد که حوثی‌ها به قابلیت‌های ضدهوایی و نیز موشکی دست یافته‌اند که می‌تواند در توازن نبرد تغییراتی ایجاد کند. ظاهرا هواپیمای سرنگون شده مراکشی با همین امکانات سرنگون شده است. همزمان ادعا شده است که حوثی‌ها دانش فنی ساخت راکت‌های فجر 5 با برد بیش از صد کیلومتر را به دست آورده‌اند.

نصرالله بسیاری از اتفاقات در جنگ یمن را پیش‌بینی کرده است. هفته‌ها پیش از این که حوثی‌ها حمله به اهدافی در آن سوی مرزهای سعودی‌ها از آغاز کنند وی این وضعیت را پیش‌بینی کرد. در ششم آوریل بود که وی از توانایی حوثی‌ها برای حمله راکتی به اهداف سعودی و نیز پیشروی در عربستان خبر داد. در هفدهم آوریل نصرالله به صبر استراتژیک حوثی‌ها تا ان زمان اشاره کرد و گفت آنها اکنون امکان این را دارند که به نجران، جیزان و عسیر حمله کنند.

در پنجم ماه می بود که حوثی‌ها حمله به همان اهدافی که نصرالله تعیین کرده بود را آغاز کردند. این کار ابتدا با استفاده از خمپاره و کاتیوشا آغاز شد ولی به تدریج از راکت‌های بزرگتر و با برد بیشتر استفاده شد. روز بعد بود که سعودی‌ها از کشته شدن پنج تن در جیزان و نجران خبر دادند.

رسانه‌های حوثی‌ها این روزها مملو از گزارش‌های همراه با جزئیات از حمله به سعودی‌ها است. دو هفته پیش، ویدئوهایی در یوتیوب منتشر شد که ظاهرا حمله موفق به یک پایگاه هوایی بزرگ سعودی‌ها در 60 مایلی شمال مرز را نشان می‌داد. در آخرین روز ماه می، حوثی‌ها ویدئویی را منتشر کردند که ظاهرا شلیک راکت زلزال با برد 90 نایل(150 کیلومتر) را نشان می‌داد. هفته پیش بود که سعودی‌ها از موفقیت خود در هدف قرار دادن یک موشک اسکاد شلیک شده به سوی این کشور خبر دادند که هدف آن بزرگترین پایگاه هوایی عربستان در خمیس مشیط بوده است.

ظاهرا فعلا نمی‌توان از خاتمه سریع جنگ در یمن خبر داد. علاوه بر این سعودی‌ها کنترل سنگینی را بر فضای رسانه‌های خود حاکم کرده‌اند و تصویر درستی از میزان تاثیرگذاری حملات حوثی‌ها بر این کشور به دست آورد. ولی به هر حال، توانایی غیرقابل کتمان حوثی‌ها در به خطر انداختن قابل توجه نقاط مهم عربستان، سعودی‌ها را در شروع درگیری مجددی با حوثی‌ها به تردید خواهد انداخت.

در طولانی مدت، سعودی‌ها به شرطی به موفقیت می‌رسند که اجازه شکل‌گیری نیرویی مانند حزب‌الله در مرزهای خود را ندهند ولی تجربه اسرائیل نشان می‌دهد که انجام این کار تا چه حد سخت است. این کار به چیزی بیش از نیروی هوایی نیاز دارد.

احمدی‌نژاد: بقایی یک شخص لاغراندامی بود که می‌آمد در جلسات / طنز

عجیب است که می‌گویند معاون احمدی نژاد بازداشت شده است. ما اصلا بقایی نداشتیم در دولت. یک شخص لاغراندامی بود که می‌آمد در جلسات می‌نشست و ما هم بنا بر سیاست جذب حداکثری گفتیم اشکال ندارد، بنشیند.
به گزارش نامه نیوز، آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:
 
محمود احمدی نژاد: عجیب است که می‌گویند معاون احمدی نژاد بازداشت شده است. ما اصلا بقایی نداشتیم در دولت. یک شخص لاغراندامی بود که می‌آمد در جلسات می‌نشست و ما هم بنا بر سیاست جذب حداکثری گفتیم اشکال ندارد، بنشیند. این که این روزها می‌گویند دولت نهم و دهم دفع حداکثری داشته (به خصوص روی تپه‌های کشور) این‌ها صحیح نیست. قدرت جذب ما آنقدر بالا بود که این شخص لاغراندام ... اسمش چی بود؟ آهان بقایی ... این آقا وقتی داشتیم برای سخنرانی در سازمان ملل می‌رفتیم نیویورک فامیل‌هایش را برداشت و آمد توی فرودگاه و گفت ما هم بیایم نیویورک! گفتیم باشه تو هم بیا. تعریف از خود نباشه ما یک روحیه سخاوتمندانه‌ای در حد ابوالحسن خرقانی داشتیم و روی سردر دولت نوشته بودیم: هرکه در این سرا درآید پستش دهید و از تخصصش مپرسید. به هرحال در دولت باز بود و خیلی‌ها می‌آمدند، از جمله آقای بقایی. یک آقای دیگری هم می‌آمد به اسم شریف ملک زاده که پیشاپیش عرض می‌کنم ایشان را هم نمی‌شناسم. 

محمدرضا رحیمی: آقایان پاسخ دهند. ما به کدامین گناه باید چنین تاوانی بدهیم؟ چرا ما را در شرایط سخت نگه می‌دارند؟ من محکوم به پنج سال مرخصی شده‌ام. در طول این چند ماه تنها دوبار با تقاضای زندان رفتن من موافقت شده. همسرم دائم می‌گوید پاشو برو زندان چه خبره اینقدر خونه نشستی؟ و من چیزی ندارم بگویم و سرافکنده سکوت می‌کنم. آیا قرار است با خانواده بقایی هم همینطور رفتار شود؟ این نوع رفتار با خانواده محکومین مالی صحیح است؟  

رسانه‌های اصولگرا: حمید بقایی که سال‌ها قبل عضو ستاد هاشمی رفسنجانی بود و بعدها توانست در دولت او با نام شهرام روزمره دست به صادرات غیرقانونی اشیای عتیقه بزند در دولت اصلاحات فعالیت خود را با نام سعید حجاریان افزایش داد و نقشی کلیدی در روی کار آمدن رئیس دولت به اصطلاح  اصلاحات در سال 76 ایفا کرد. در سال 78 با کمک عوامل خودی دست به ترور خود زد که ناموفق بود. او که در دولت اصلاحات وزیر ارشاد نیز بود با نام « ع. م» به انگلیس گریخت و در سال 88 به کشور وارد شد. هنگام ورود این شخص به کشور هاشمی رفسنجانی به او لقب حمید بقایی داد و گفت برو فساد کن عمو ببینه. لذا در سال 88 با فشار جریان دوم خرداد با وجود میل باطنی دکتر احمدی نژاد به ریاست سازمان میراث فرهنگی رسید و دو سال بعد به زور معاون رئیس جمهور شد و توانست به اهداف شوم خود برسد. متاسفانه دولت هشدارهای اصولگرایان مبنی بر نفوذ اصلاح طلبان به دولت را جدی نگرفت و نتیجه آن چیزی شد که امروز می‌بینیم.  

سپ بلاتر: نگیرین آقا. من تازه می‌خواستم یه دوره آموزشی بیام ایران.  

نوبخت: «اتهام بقایی قابل بیان نیست». این جمله‌ای که در گیومه قرار گرفته ساخته تخیلات من نیست و اظهارات واقعی آقای نوبخت است. حالا من نمی‌دانم این چه جور اعلام کردن است. یعنی از چه نظر قابل بیان نیست؟ رقم خیلی بالاست و بیانش ضایع است؟ یا برای توصیف تخلف احتیاج به واژه‌هایی بود که استفاده از آن‌ها در حضور بانوان جایز نبود؟ خب وقتی اینجوری می‌گویند ذهن آدم هزار راه می‌رود. خدا هیچ بنده‌ای را به جرم غیرقابل بیان گرفتار نکند. 

جزییات زندگی روزمره امام خمینی(ره) به روایت عروسش / تصاویر

در کتاب «اقلیم خاطرات» نوشته فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی(ره) درباره ویژگی‌های رفتاری حضرت امام خمینی (ره) آمده است.

در همان روزها، نخستین چیزی که در نظرم جلوه کرد، توجه و محبت آقا به خانم بود. هنگام صرف غذا که همیشه سر ساعت معین بود، کنار سفره می‌نشستیم.


فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی و عروس امام

خانم در آشپزخانه خودشان غذا را می‌کشیدند، از همین‌رو آخرین نفری بودند که به ما می‌پیوستند؛ اما تا خانم نمی‌آمدند، آقا دست به غذا نمی‌زدند.

اگر ما گاهی شروع به کشیدن غذا می‌‌کردیم، آقا با صدای بلند خانم را صدا می‌زدند و از ما می‌پرسیدند خانم نمی‌آیند؟ ما متوجه می‌شدیم که آقا می‌خواهند با حضور خانم شروع به خوردن غذا کنیم.

بیشتر اوقات کنار غذا در تابستان یک نوع میوه (خیار یا انگور) گذاشته می‌شد. وقت رطب (خرمای تازه) آن هم بود.

آقا رطب را خیلی دوست داشتند. یک روز که هنوز رطب به خوبی نرسیده بود، خرمایی خریده بودند. من برای تحریک اشتهای آقا گفتم: آقا خیلی خوشمزه است. رطب پارسال است. آقا هم که حاضر جوابی‌های خاصی داشتند، بی‌درنگ گفتند: بله، کشمش هم همان انگور سال گذشته است.

پس از چند روز جلوه‌های دیگری از اخلاق آقا را دیدم. نکاتی که خلاف برداشت‌های نخستن‌ام بود و سبب دل‌بستگی من به ایشان می‌شد، آن گونه که حضورشان در خانه برایم دل‌نشین و بودن در کنارشان خوشایند بود.

امام خمینی در کنار نواده اش مرتضی اشراقی در منزل شخصی در قم

 

ایشان در نظرم محکم، استوار، سخت متعبد به آداب شریعت، تمیز، مظم، اندکی کم‌رو و شاید دیر آشنا و کم حرف آمدند. شخصیتی که برنامه‌های معینی برای خود داشت و آن‌ها را انجام می‌دادبه حالات روحی اهل خانه توجه بسیار داشتند

*امام خمینی به حالات روحی اهل خانه توجه بسیار داشتند.

آقا به حالات روحی اهل خانه توجه بسیار داشتند. اگر گاهی ساکت بودم و حرف نمی‌زدم؛ با محبتی خاص با من به گفت‌وگو می‌نشستند مرا فاطمه خانم صدا می‌کردند و درباره غذا به خانم می‌گفتند: ببینید فاطمه خانم چه غذایی دوست دارد، آن را درست کنید.

به احمد نیز می‌گفتند: مواظب باش! فاطمه خانم حوصله‌اش سر نرود. هر وقت چیزی به دستشان می‌دادم با جملاتی مانند ایدک الله، اجرک‌الله، سلمک‌الله و... سپاسگزاری می‌کردند.

نکته مهم دیگر، دقت ایشان در برخورد یکسان بین من و معصومه خانم (عروس بزرگشان) بود. می‌دادم با جملاتی مانند ایدک‌الله، اجرک الله، سملک‌الله و.... سپاسگزاری می‌کردند.

 هنگامی که معصومه خانم به آنجا می‌آمد، با ورود او حرکتی می‌کردند و «یاالله» می‌گفتند و من هم که در همان خانه بودم وقتی وارد اتاق می‌شدم احترام می‌کردند و با فروتنی «یالله» می‌گفتند.

توجه به این نکته‌های دقیق و ظریف از جانب ایشان برایم دل‌انگیز بود. با دقت در رفتار ایشان حس کردم دنیا با همه بزرگی‌اش در برابر ایشان کوچک است. تا آن زمان گمان می‌کردم اسارت، تبعید، دوری از فرزندان، دوستان و هم‌کیشان و هم‌رزمان اندوه بزرگی است، اما رفته‌رفته احساس کردم همه آن دشواری‌ها در برابر عظمت روحی ایشان ناچیز است.

* امام خمینی(ره) بزرگترین اسارت‌ها را اسارت نفس می‌دانست

یک روز درباره اسارت افراد و تبعید آن‌ها به مناطق محروم سخن به میان آمد و آقا با جملاتی ساده گفتند: بزرگ‌ترین و وحشتناک‌ترین اسارت‌ها، اسارت نفس است. از این‌رو سخت‌ترین و مهم‌ترین مبارزه، مبارزه با هواهای نفسانی است.


نمایی از دیدارهای امام خمینی با مردم در مدرسه علوی تهران ــ در تصویر مرحوم آیت الله طالقانی نیز دیده می شود

 

در این هنگام حس کردم واژه‌هایی که تاکنون شنیده‌ بودم معانی گسترده‌ای دارند. ایشان را شخصیتی برتر از همه انسان‌هایی که بزرگشان می‌پنداشتم، می‌دیدم. در نگاه ایشان راز و رمزهایی می‌یافتم، اما نمی‌توانستم آن‌ها را بگشایم.

همه آنچه در سفر اول در خانه ایشان دیدم در ذهنم نقش بسته است.

مهم‌ترین ویژگی آقا افزون بر رعایت واجبات، اجرای مستحبات و دروی از مکروهات بود که نزد ایشان اعتبار ویژه‌ای داشت به گونه‌ای که گاهی مرا شگفت‌زده می‌کرد؛ مثلاً در حیاط یک دست‌شویی چینی سفید بسیار کوچک وجود داشت ایشان به سختی در گوشه‌ای از دست‌شویی که باریک بود، می‌ایستادند و با دشواری وضو می‌گرفتند. با تعجب از احمد گفت: برای اینکه بتوانند روبه قبله وضو بگیرند.

گاهی می‌دیدم که ایشان به طبقه بالا می‌روند. کلاهشان را که در اتاق بالا بود، بر سر می‌گذاشتند و به حیاط می‌آیند، سپس به دست‌شویی (توالت) می‌رفتند؛ زیرا در توصیه‌های دینی بدون پوشش سر، رفتن به دست‌شویی مکروه است.

گاهی که با خانم صحبت می‌کردیم، آقا سفارش می‌کردند: مراقب باشید غیبت نکنید! خانم می‌گفتند: آقا چرا ما که حرف می‌زنیم شما می‌گویید غیبت نکنید؟ امام گفتند: معمولاً دو نفری که در جمع آرام صحبت می‌کنند، در حال غیبت کردن هستند. من فقط توصیه می‌کنم، مراقب باشید! نمی‌گویم که غیبت می‌کنید.

*توصیه ایشان به ما همواره اجرای واجبات و ترک کردن محرمات بود

توصیه ایشان به ما همواره اجرای واجبات و ترک کردن محرمات بود. یک روز به من گفتند: فاطمه خانم شما وسواسی هستید. مبهوت گفتم: نه، گفتند: چرا، من دیدم شما با دست خشک و تمیز شیر آب را باز می‌کنید و پس ازآن شیر را آب می‌کشید. این کار شما اسراف است و اسراف حرام. یک روز در کربلا بودیم من با اشاره به بخشی از حیاط به آقا گفتم: اینجا نجس است. مراقب باشید! آقا گفتند: شما وسواسی هستید و حرف شما برای من حجت نیست و اعتنایی به حرف من نکردند. از این رفتار ایشان، در آن لحظه کمی رنجیدم، اما انگیزه‌ای شد، تا وسواس را از خود دور کنم.

یک بار پس از شنیدن صدای اذان صبح نزد ایشان رفتم. مشغول نیایش بودند. آرام پشت‌ سرشان نشستم. چندی گذشت تا برای نماز برخاستند. من نیز بلند شدم. برگشتند و به من گفتند: من نافله صبح را می‌خوانم و شما می‌دانید که نافله نماز را باید فرادی خواند متوجه شدم باز هم باید منتظر بمانم.

دو رکعت نماز نافله صبح را خواندند. ناگهان روبه قبله روی دست راستشان دراز کشیدند. در این حال نگران شدم، با احتیاط سرم را سوی ایشان خم کردم، اما دیدم حالشان خوب است و مشغول خواندن دعا هستند.

برگشتم و مبهوت سرجای خود نشستم. من از خوابیدن امام سخت تعجب کرده بودم. دقایقی گذشت و در حالی که از وقت اذان صبح گذشته بود، برای نماز صبح برنخاستند. با خود فکر کردم، شاید صدای اذان را نشنیده‌اند یا ساعت‌شان خراب است گفتند: پدر جان ایام البیض ولیالی مقمره است. پس از چند دقیقه برخاستند و به امامت ایشان نماز صبح را خواندم.

با دقت محل نمازشان را از اشیایی مانند عکس و... خالی می‌کردند و به شانه زدن ریش و خوش بو ساختن خود می‌پرداختند.

نکته قابل توجه دیگر در رفتار امام، پاکیزگی، نظم و انضباط ایشان بود. زمانی که از بیرون می‌آمدند، نعلین‌هایشان را در جای همیشگی خود (پشت نرده‌های جلوی اتاق)، می‌گذاشتند و دستمالی هم روی آن می‌انداختند تا گرد و غبار روی کفش ننشنید.

هنگامی که می‌خواستند بیرون بروند کفش‌هایشان را برمی‌داشتند و باهمان دستمال آن را پاک می‌کردند و اجازه نمی‌دادند کسی این کار را بکند.

یک بار کارگرخانه این کار را کرده بود؛ او را نهی کرده بودند. حاج‌آقا مصطفی با لحنی طنزآلود می‌گفت: کوچه‌ای که آقا از آن می‌گذرند، آلوده به نجاسات و پر از گرد و خاک است، اما آقا روی نعلین خود را پاک می‌کنند که مبادا خاک داشته باشد. کوچه‌های نجف به راستی همان‌گونه بود که حاج‌آقا مصطفی می‌گفت.


همچنین آقا هر وقت می‌خواستند، از خانه بیرون بروند روبه‌روی آینه می‌ایستادند و رویش‌ها را شانه کرده و عطر می‌زدند. به خانه که می‌آمدند، عبایشان را تا می‌کردند و عمامه را روی آن می‌گذاشتند، سپس یک دستمال روی آن‌ها می‌انداختند.

عبا را هم با جالباسی کوچکی روی دیوار آویزان می‌‌کردند. هرگز بدون جوراب بیرون نمی‌رفتند، حتی در گرمای تابستان. تعداد لباس‌هایشان اندک تمیز و اتو کرده بود.

برنامه روزانه آقا ثابت و تعریف شده بود. مطالعه، عبادت و دیدار با افراد در وقت معین انجام می‌گرفت.
 

همان اهتمامی را که به اجرای واجبات و دروی از مکروهات و انجام مستحبات و... داشتند، به ورزش و پیاده‌روی و استراحت و رسیدگی به خانواده نیز داشتند.

یکی از برنامه‌های ایشان قدم زدن بود که روزی سه بار و هر بار نیم ساعت تکرار می‌شد. گاهی عصرها می‌رفتند پشت‌بام و آنجا قدم می‌زدند. در حال قدم زدن پیوسته ذکر می‌گفتند. پس از آن، وقت نوشیدن چای عصر می‌رسید. سپس مطالعه و دیدارهای خصوصی و آن‌گاه راهی مسجد شیخ انصاری برای اقامه نماز جماعت می‌شدند. پس از نماز مغرب و عشا لختی در خانه تأمل می‌کردند، سپس به دفتر می‌رفتند. در ساعت معین راهی حرم حضرت امیر (ع) می‌شدند و پس از زیارت به خانه بازمی‌گشت و کنار خانواده و در زمان مشخص به صرف شام مشغول می‌شدند.

یک شب کارگر خانه پرسید: شام را بیاورم؟ امام نگاه به ساعت کردند و گفتند: ده دقیقه دیگر. احمد با تعجب پرسید: گرسنه بودن چه ربطی به ساعت دارد؟ شما تا ده دقیقه دیگر گرسنه می‌شوید؟ امام پاسخ دادند: اگر ملاک گرسنگی باشد، شاید من هیچ‌گاه میل به غذا نداشته باشم، اما اگر برنامه‌ها منظم انجام شود به همه کارها خواهیم رسید.

بارها شنیدم که می‌گفتند: کسانی توانسته‌اند موفق شوند که در زندگی دارای نظم و انضباط بوده‌اند. رأس ساعت معین بر کارهای روزانه، دعاهایی را چون دعای عهد، زیارت عاشورا و اذکار یومیه و پیش از رفتن به مسجد نافله ظهر را می‌خواندند.

امام خمینی در یکی از دیدارهای مردمی در بام منزل مسکونی خویش

 

روز آدینه نحوه خواندن نافله تفاوت می‌کرد. امام از صبح تا پیش از اذان ظهر بین کارهایشان به انجام نافله می‌پرداختند.

صبح‌های جمعه آقا بسته‌ای را باز می‌کردند. پیش‌بند سفیدی را از درون آن در می‌آوردند و می‌بستند و به کوتاه کردن ناخن و موی سر می‌پرداختند و دستمال را بیرون می‌بردند و می‌تکاندند. سپس همه وسایل را با نظم و ترتیب خاصی جمع می‌کردند و در همان بسته قرار می‌دادند و به حمام برای غسل جمعه می‌رفتند. این برنامه هر جمعه تکرار می‌شد.

در ماه‌های رجب و شعبان دعاهای بیشتری می‌خواندند در ماه مبارک رمضان با وجود روزه‌داری، در گرمای طاقت‌فرسای نجف کنار کارهای روزانه دعاها و مناجات وارده در مفاتیح را می‌خواندند و هنگام غروب در شب‌های فرد غسل می‌کردند.


حضور خدا در زندگی ایشان بسیار پررنگ بود. احساس کردم رضایت خدا تنها عامل وحدت‌بخش همه کارهای به‌ظاهر گوناگون (سیاسی، علمی، عبادی) ایشان شده و توانسته‌اند اعتدالی در رفتار و کردارشان ایجاد کنند. از این‌رو می‌دیدم خشم و مهرشان، نشاط و اندوهشان همگون و هم‌راستاست.

امام خمینی در یکی از جلسات مشورتی مراجع در منزل مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی

از کار خیر و نیک دیگران به وجد آمدند و با شور و نشاط آن را بازگو می‌کردند و هیچ کار خلاف شرعی را تحمل نمی‌کردند این‌گونه رفتار کم‌کم نگاه مرا دگرگون کرد. با دیدن این ویژگی‌ها علاقه و ارادتی خاص نسبت به ایشان پیدا کردم.

مطلب دیگری که از کندو کاو در رفتار آقا آموختم، این بود که زندگی در باور ایشان غیر از آن چیزی بود که می‌پنداشتم. در اندیشه ایشان آزادگی در بندگی، عزت نفس در فروتنی معنا می‌شد در آنجا معنای «زندگی عقیده است و عمل در راه آن» را دریافتم. این تعابیر جدید، افق‌هایی را به روی من گشود و مایه توجه بیش از پیش من به ایشان شد.

خدا باوری و ایمان ایشان برایم جالب بود تا آن روز گمان می‌کردم همه کسانی را که به مسلمانی می‌شناسم مؤمن هستند، اما با دیدن امام فهمیدم هر مسلمانی مؤمن نیست. ایمان حقیقی است که باید در همه ابعاد زندگی و در کردار انسان ظهور و بروز داشته باشد.

یک روز درباره «صراط مستقیم» از ایشان پرسیدم. گمان می‌کردم باید آن را در بیرون از خود بجویم. با پاسخ ایشان دریافتم، صراطی است که یک سوی آن به خود انسان (عقل، اراده، ایمان و معرفت انسان) و سوی دیگرش به الوهیت حضرت حق اتصال دارد. حقیقت این بیان را بهدرستی درینافتم، اما اتصال و قوام خود را به خدا حس کردم و فهم این مطلب نشاط و شعفی در من به وجود آورد؛ افسوس که زود گذر بود!

حقیقت دیگری که از ژرفای جان آن را دریافتم این بود که اطاعت و پرستش خدا چگونه می‌تواند مایه محبوب القلوب شدن انسان شود. می‌دیدم که آقا برای محبوبیت خود کوششی نمی‌کنند، اما هر کس با آقا حشر و نشر پیدا می‌کند به ایشان علاقه‌مند می‌شود.

اهل خانه، کارگرها، شاگردان همه علاقه خاصی به ایشان داشتند و کارهایی را که مربوط به ایشان بود با شوق و نشاط و بی‌هیچ چشم‌داشتی انجام می‌دادند. با این تجربه «ان الذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودًا» را دریافتم و فهمیدم رمز محبوبیت، فقط در اطاعت از خدا است.

وقتی آن زن دست امام را گرفت ...

در این تصویر منحصر به فرد این بانوی مومنه با گرفتن ساعد دست امام از روی آستین تلاش دارد تا نسبت به ایشان ابراز ارادت نماید.

برخی گروه ها نام مردم را مصادره می‌کنند و توهین، تهمت و غیبت را شجاعت و غیرت می‌دانند


وضعیت سیاسی داخل در اوج بی صفایی به سر می برد / برخی گروه ها نام مردم را مصادره می‌کنند و توهین، تهمت و غیبت را شجاعت و غیرت می‌دانند

آیت الله هاشمی رفسنجانی در پیامی به پانزدهمین یادواره سرداران و 117 شهید والا مقام بخش نوق که امسال به خاطر همزمانی با سالگرد رحلت امام (ره)، با عنوان "یادمان امام راحل و نهمین یادواره" در مسجد جامع شهر بهرمان برگزار شد، برگزاری یادواره در چنین شرایطی را به شکوفایی گل ها در زمهریر زمستان تشبیه کرد و گفت: یادآوری صداقت شهدا دورنمای سعادت فرهنگی جامعه را ترسیم می کند.

متن کامل پیام که توسط حجت الاسلام هاشمیان در یادواره شهدای نوق قرائت شد، به شرح ذیل می باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

در گرما گرم اوضاع آشفته مسلمانان منطقه که منابع کشورهای اسلامی را به غرب می‌دهند و اسلحه می‌خرند و با آن برادرکشی می‌کنند!! و در اوج بی‌صفایی سیاسی داخلی که بعضی از گروه‌ها فقط نام مردم را مصادره می‌کنند و توهین، تهمت و غیبت را به دروغ، آیین و شجاعت و غیرت می‌دانند، برگزاری یادواره شهدای نوق و به ویژه بهرمان، به این می‌ماند که در زمهریر زمین و زمان، گل‌هایی بشکفند و مردم با تمام حقیقت خویش به گرد آنان بنشینند و با یادآوری صداقت آنان، دورنمای سعادت فرهنگی جامعه را برای امروز و آینده ترسیم کنند. شهدایی که عزیزترین سرمایه وجودی خویش، یعنی جان را می‌دادند تا به شهرت گمنامی برسند.

شهادت که برای مسلمانان معاصر، مخصوصاً در ایران، فرهنگی دست نیافتنی بود، با انقلاب اسلامی، در جامعه جریان یافت و رفتار، گفتار و حتی نوشتار جوانان را در قالب وصیت‌ نامه‌های خواندنی، منبعث از آرمان‌های معصومین کرد و با شقایق‌های سرخ، گلزارهای فراوانی در هر شهر و روستا به بار آورد که هم مردم را به آینده‌ای افتخارآمیز امیدوار کرد و هم بدخواهان اسلام، ایران و انقلاب را از تکرار طمع‌ورزی‌های تاریخی به خاک این سرزمین نا امید کرد.

شهیدان فراتر از مخاطبان آیه شریفه « یؤثِرُونَ عَلَی أنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» هستند که جان خود را بر طبق اخلاص گرفتند و در اوج همراهی شرق، غرب و ارتجاع با ارتش بعث، به سوی جبهه‌های جنوب و غرب رفتند تا بی‌نظیری انقلاب اسلامی در تاریخ کهن ایران ثبت شود که حتی یک وجب از خاک ایران عزیز در دست اشغالگران نماند و سرانجام پیروزی سیاسی در بین‌المللی‌ترین سازمان جهان، مکمّل همه پیروزی‌های نظامی در طول 8 سال دفاع مقدس شود.

با همه تکدّر خاطری که به خاطر فقدان حضوری شهدا در ذهن و ضمیرم دارم، خوشحال می‌شوم، وقتی می‌شنوم در اقصی نقاط کشور و در اقشار مختلف یادواره‌های شهدا برگزار می‌گردد. مخصوصاً در زادگاهم که علاوه بر روابط نسبی و سببی، با بسیاری از شهدا و خانواده‌های آنان، یک ارتباط عاطفی عمیقی به عنوان فرمانده جنگ دارم و می‌دانم که چه کار بزرگی کرده‌اند!

بر آن بودم که امسال پیامی متفاوت از سال‌های گذشته برای یادواره شهدای بهرمان و نوق بنویسم، اما وقتی قلم به دست گرفتم، دیدم،

یک نکته بیش نیست غم و عشق این عجب با هر زبان که می‌شنوی نا مکرر است

شهادت بارزترین مصداق عشق انسان به خالق هستی است که تلخ‌ترین اتفاق زندگی هر موجود زنده‌ای را که مرگ است، برای عده‌ای شیرین می‌کند و این نیست جز برخاسته از عرفانی عمیق که می‌گوید:

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

با ابراز صمیمانه‌ترین سلام‌ها به هم ولایتی‌های عزیز و با تشکر از دست‌اندرکاران برگزاری یادواره شهدا که هر ساله با حسن سلیقه زمان مناسبی را انتخاب می‌نمایند، به جوانان آن خطه توصیه و یادآوری می‌نمایم که اگر چگونه زیستن را براساس مبانی آسمانی اسلام و تعالیم متعالی مکتب تشیّع بیاموزیم، خداوند متعال چگونه مردن سراسر با سعادت را در سرنوشت ما رقم می‌زند که می‌بینید چگونه نام و یاد شهدا در کوچه پس کوچه‌های بهرمان، طنین‌انداز و مزار آنان، بارگاه انسان‌ها در اوج خستگی‌های روحی و جسمی است.

فرصت را غنیمت می‌شمارم و به خانواده‌ها و همسنگران شهدا سلام می‌نمایم و با استناد به کلام خداوندی در آیه «أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ»، یادآوری می‌نمایم که شیرینی همنشینی با شهدا در بزم اولیا و انبیا به همه تلخی‌های فراق آنان می‌ارزد و امیدوارم فردای قیامت که «یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» است، شرمنده شهدا نباشیم و هر کدام ما به وسع توانایی قلم و قدم، در راه نهادینه شدن فرهنگ شهادت و آرمان‌های امام و شهیدان در جامعه بکوشیم که در آن صورت در مرگ و زندگی سعادتمند خواهیم بود.

اکبر هاشمی رفسنجانی

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام

175 پرواز غریبانه ...

هوالغریب


175 بسیجی عاشق
175 کبوتر عشق
175 عاشق شهادت
175 سرباز پاکباخته ی خمینی کبیر
175 مخلص فی الله
175 غریب شهر
175 غواص مظلوم
175 فرزند نجیب ایرانی
175 مظلوم بیابان نشین
175 دست خالی
175 مرد امید امت
175 دست بسته
175 جوان پرشور
175 اسیر آزاده
175
175
175 ...
در فراغشان بیش از همیشه دلتنگ شهیدانم امشب ...

راستی وضعیت امروز عراق انعکاس جنایتهایشان بر این امت مظلوم نیست ؟
راستی 175 جوان اسیر دست بسته آه نداشتند ؟
راستی بسیجیان جنگ یادتان هست با اسرای عراقی چگونه رحمت و شفقت اسلامی حاکم بود ؟
راستی جبهه ای ها یادتان هست شب عملیات ها فقط یک جا با هم اختلاف داشتیم آنهم برای نکشتن اسرای عراقی بود ؟
بهمدیگر تذکر می دادیم امام فرموده کسی حق ندارد اسیر را بکشد !!!

انالله و اناالیه راجعون
همیشه ی دهر اینگونه جواب جوانمردی ، ناجوانمردی است ...
راستی وضعیت امروز عراق انعکاس جنایتهایشان بر این امت مظلوم نیست ؟


چه کربلایی بود کربلای شماره ی چهار و آن 157 نفر !


تک نگاری از یک شب شوم ؛ هفت هزار شب بعد

یک جفت دستِ بسته، دو جفت دستِ بسته، سه جفت دستِ بسته، چهار جفت دستِ بسته، پنج جفت دستِ بسته، شش جفت دستِ بسته، هفت جفت دستِ بسته، هشت جفت دستِ بسته، نه جفت دستِ بسته، ده جفت دستِ بسته، یازده جفت دستِ بسته، دوازده جفت دستِ بسته، سیزده جفت دستِ بسته، چهارده جفت دستِ بسته، پانزده جفت دستِ بسته، شانزده جفت دستِ بسته، هفده جفت دستِ بسته، هجده جفت دستِ بسته، نوزده جفت دستِ بسته، بیست جفت دستِ بسته، بیست و یک جفت دستِ بسته، بیست و دو جفت دستِ بسته، بیست و سه جفت دستِ بسته، بیست و چهار جفت دستِ بسته، بیست و پنج جفت دستِ بسته، بیست و شش جفت دستِ بسته، بیست و هفت جفت دستِ بسته، بیست و هشت جفت دستِ بسته، بیست و نه جفت دستِ بسته، سی جفت دستِ بسته، سی و یک جفت دستِ بسته، سی و دو جفت دستِ بسته، سی و سه جفت دستِ بسته، سی و چهار جفت دستِ بسته، سی و پنج جفت دستِ بسته، سی و شش جفت دستِ بسته، سی و هفت جفت دستِ بسته، سی و هشت جفت دستِ بسته، سی و نه جفت دستِ بسته، چهل جفت دستِ بسته، چهل و یک …

نه؛

حتی نمی‌شود شمرد یکصد و هفتاد و پنج جفت دستِ بسته‌ یکصد و هفتاد و پنج مردِ دست‌بسته را.

یکصد و هفتاد و پنج جوان،

یکصد و هفتاد و پنج سرباز که با دستانی بسته در یک شب شوم زنده‌به‌گور شدند

تا پس از هفت‌هزار شب پیدا شوند و داغ ما را تازه کنند.

نه که این وحشتناک‌ترین صحنه‌ جنگ هشت‌ساله‌ ما بوده باشد.

نه که جنگ هشت‌ساله‌ ما.

اما خیالِ این یکصد و هفتاد و پنج جفت دستِ بسته‌ جوان گلوی ما را می‌فشارد انگار پس از سی سال.

ما را که مظلوم‌ترین بودیم و دست‌بسته‌ترین.

ما را که دستان‌مان را جز برای کاشتن و درو کردن مهربانی نمی‌خواستیم.

ما که از دنیا فقط دو دست آزاد می‌خواستیم و چشمانی که بتواند طلوع آفتاب را در افق وطن ببیند.

و آخ از آن چشم‌ها!

آن یکصد و هفتاد و پنج جفت چشمی که در آن تاریکی مدهش،

خدا می‌داند چه‌ها دیدند و دیگر ندیدند.


و حالا که دستی یک‌سره قلب‌مان را می‌فشارد از غصه‌ این کابوس، و زبان‌مان لال است

در بیان این مصیبت، و چشم‌مان اگر ببارد خون می‌بارد...

آن یکصد و هفتاد و پنج دستِ بسته را،

و دستانِ از دست‌رفته‌ آن صدها هزاران مرد و زن را که جان دادند

تا ما جان به در ببریم از آن کابوس،

ببوسیم؛

یکصد و هفتاد و پنج بار.

صدها هزار بار.


*پی نوشت:

فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح اخیرا اعلام کرد: ۱۷۵ تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان عملیات کربلای ۴ است که با دستان بسته به شهادت رسیدند و زنده به گور شدند.

همسر مقاوم شهید کجباف زینب دوران


السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)

السلام علیک یازینب کبری (س)

امروز در حسینیه ثارالله اهواز و مراسم شهیدان هلیسائی و کجباف ، هر چه خواستم به خودم بقبولانم که این سخنران خانم هست نتوانستم . آخر کلام مردانه و استحکام خاصی داشت و باورش سخت بود که بگویم او زن است ...

" برای مبادله اجساد شهدایمان هیچکس حق ندارد یک دلار به این خونخواران داعش و النصره بپردازد ! هیچکس حق ندارد یک زندانی از این جانیان خبیث را آزاد کند ! هیچکس حق ندارد برای آوردن بدن مطهر شهدایمان عملیاتی را هر چند محدود انجام بدهد ! اگر ضرورت به انجام عملیاتی بود برای اسلام و برای شکست تکفیری ها بود عملیات کنید وگرنه به هیچ وجه راضی نیستیم تا برای آوردن اجساد عزیزانمان عملیاتی صورت پذیرد و احیانا عزیزان دیگری بشهادت برسند .

ما شهیدان مان را تقدیم خدا کردیم و نیاز به جنازه های خاکی شان نداریم ! مگر ام وهب در کربلا وقتی سر بریده ی فرزند شهیدش را به میدان پرتاب نکرد و مگر نگفت من سری که در راه خدا دادم بازپس نمی گیرم ؟ ما نیز همسر و فرزندمان را تقدیم خدا کردیم و خدا او را قبول بفرماید انشالله دیگر چه نیازی به اجساد مطهرشان است ؟ "

این سخنان شیرزنی است که همسر خود مجاهد فی سبیل الله سردار حاج هادی کجباف را در خاک کشوری غریب تقدیم خدا کرده و جنازه ی همسر و پدر فرزندانش هم بدست دشمن بغنیمت گرفته شده است ؟

در او نشانی از شکست و اشک نیافتیم !؟ ولله باور کردنی نیست که با دلی شکسته بتوان اینگونه سخن به زبان راند ...

حقیر شخصا تکان خوردم و باورم نمی شد که زنی داغدار که فقط چند روز از شهادت همسر قهرمانش گذشته و عکس بدن مطهرش را برایش آورده اند در حالی که تیرخلاص خورده است اینگونه سخن بگوید .

بیاد خطبه ی بی بی زینب کبری(س) در مجلس یزید افتادم . یزید منتظر بود تا التماس و زاری از اسرا و بانوی اسلام بشنود زیرا می دانست در صحنه ی جانسوز عاشورا چه فجایعی ببار آورده است و یقین داشت که هیچ اثری از مقاومت از بازماندگان نخواهد دید . اما زینب که خون امیرالمومنین (ع) در رگ هایش جاریست چنان خطبه ای خواند که بساط یزید و یزیدیان را برای همیشه ی تاریخ برچید .

امروز بانوی شیرزن ایرانی چنان با خصم خونخوار سخن گفت که لرزه بر اندام همه ی ظالمان عالم و اذنابشان انداخت .

خدایا خودت می دانی که درون دل و جان این زن آتش فشانی است از درد و غصه و غم ولی چون عزیز و تکیه گاه و همسرش  را در راه تو تقدیم نموده است در مقابل دشمنانت سر فرود نمی آورد و با کلام ناب انقلابی اش دشمن را به تمسخر کشاند و حقارت و کوچکی او  را به رخ کشید . قطعا این بانوی مکرم فرزندان برومندش را نیز همانند همسر جاودان و قهرمانش تربیتی حسینی و زینبی کرده است که مایه آبروی دین خدا و برکت زمین و زمینیان خواهند بود .

درود خدا و ملائکه الله بر شهید همیشه جاوید اسلام سردار شهید حاج هادی کجباف که با خون پاک و مطهرش گل نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری نمود و جانانه از حریم مطهر بی بی زینب کبری (س) محافظت نمود . روح مطهرش شاد

خبر رسید که جان داد هادی کج باف

تنش به خاک ولی روح او به طواف

مگر به حرمت این خون ز جای برخیزم

که بر شهید هلیساوی اشک میریزم

حسین بال گشوده ست هر دو ایشان را

به دامنش بنوازد سر شهیدان را

تمام مقصد ما مکتب است بسم الله

بهشتمان حرم زینب است بسم الله

شهید دیگری از کوی عشق می اید

مدافع حرمش از دمشق می اید...

تقدیر و تشکر از قوه قضائیه و دادستان محترم گرگان


دادستان محترم گرگان در خصوص تهدید انصارحزب الله در ماجرای سفر علامه سیدحسن خمینی گفت :  که نباید چنین مسایل و بیانیه هایی منتشر شود و با جدیت پیگیر عوامل و مسببان انتشار این بیانیه هستیم که گفته شده جعلی است.
وی افزود پیگیری خواهیم کرد که چطور این بیانیه به دست افراد و سایت هایی افتاده که آن را برای نخستین بار انعکاس دادند  و در عین حال دامن زدن به این مسایل ، عوامل اصلی این اقدامات را به اهدافشان نزدیک می کند و اگر بیانیه جعلی باشد، بهتر است به آن پرداخته و دامن زده نشود و در اجرای برنامه ها و وظایف خود از قانون عدول نخواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد هیچ کس خلاف قانون عمل کند...

... حقیقتا خط و نشان کشیدن در کشوری که دارای قانون و نظم و انظباط است جای تامل دارد . واقعا اینگونه می توان کشور را اداره کرد ؟ اگر بنا باشد هر کس خودسرانه اقدام به صدور بیانیه تهدید آمیز برعلیه مقامات رسمی کشور و بالاخص شخصیت محبوب و دارای جایگاه ویژه و منتسب به بیت امام عزیز بنماید و هیچکس هم موضعی نگیرد و برخوردی از سوی مقامات قضائی صورت نپذیرد کشور به سوی آشوب و بی نظمی کشیده خواهد شد و وجهه ایران بزرگ را در دنیا خدشه دار می کند .

ایکاش با ماجرای جسارت به دکترعلی مطهری این نماینده شجاع مردم تهران در شیراز با جدیت و سرعت بیشتری برخورد می شد تا دیگر کسی بخود جرات ندهد حتی به این مغالط فکر کند .

جدا جا دارد از قوه ی محترم قضائیه و دادستان محترم گرگان صمیمانه تقدیر و تشکر نمائیم .

می سوزم از فراغ یاران مظلوممان




هوالعزیز

همانند کسی هستم که آتش گرفته !
بایستم می سوزم
تا میدوم بیشتر می سوزم !

هنوز کفن جانباز مدافع حرم مولای شهیدان حاج حبیب جنت مکان

خشک نشده بود
که خبر شهادت سردار سپاه اسلام حاج هادی کجباف
و سردار شهید جانباز حاج روزبه هلیسائی را از معرکه ی سوریه آوردند

دارم دیوانه می شوم
خدایا این ها سرمایه های هشت سال دفاع مقدس مایند
و متاسفانه یکی یکی چون گل پرپر می شوند

من ماندم تنهای تنها

من ماندم تنها میان سیل غمها ...

در فراقشان چه می توان گفت که امام شهیدان فرمود :
بدانید که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست

بقول حاج صادق :
در باغ شهادت باز باز است ...

خوشا بسعادتتان
شهد شیرین شهادت گوارای وجود نازنینتان ...

شادی روحشان صلوات